سرگرمی و طنز ورزشی کارتون و انیمیشن علم و فن آوری خودرو و وسایل نقلیه آموزش موسیقی و هنر اخبار و سیاست حیوانات و طبیعت بازی حوادث مذهبی
۱-لایک و کامنت...۲گزارش نده
خلاصه:قسمت شروع میشه باچکور در حاله فرارازدسته ادمای کماله که میخوان چکوروبکشن ایملی و ویوانم تو معبدن که ایملی روتاب نشسته و ویوان هولش میده ایملی میگه خوشحالم که یه روزباهم تنهاشدیم و ویوان میگه منم خوشحالم توپیشمی بعد ویوان میگه بیابریم چکور میدوه وبه معبدی که ایملی و ویوان هستن میرسه بعدیه زنع جلوی چکورومیگیره ومیگع شماازدواج کردید چکوریاده ازدواجش باسورج میفتع وبعدزنه برای چکورسیندورمیزنع وچکورمیره دعامیکنه وپشتشوهمش میبینه ویوان و ایملیم دقیقاازپشت چکور.ردمیشن ولی همو نمیبینن چکورداره دعامیکنه و میگه خدایالطفامنوازاین مثیبت بد نجات بده بخش بعد:سورج توماشینه وداره میگه اخه کجاغیبش زدیهوچکوری سوارتابه وداره تاب میخوره وسورج میگه من که اصلاسردرنمیارم چکور.رفته کجابذاریه باردیگه زنگ بزنم شایدجواب داد چکورازتاب میادپایین که یکی ازخلافکاراگیرش میندازه چکورمیخوادفرارکنه که میگه چراهمش درحال فراری؟دیگه راهی برای فرارنداری که مرده تفنگوروچکورگرفته گوشیش زد میخوره و تاجواب میده ۳تازن میان پیش چکورومیگن چرااینجایی توالان بایدمعبدباشی گوشی روخلافکاره قطع میکنه وچکوروتعقیب میکنه بخش آخر:چکورپیدامیشه وتوبقله سورجه