شکر خدا که شد حرمم خیمه ی غمت ماندم برای سینه زدن در محرمت رفتند عده ای و فدای رهت شدند ماندن عده ای که بمانند همدمت ما بی خبر ز درک حضور محرمیم گویا هنوز هم دل ما نیست محرمت من روضه را به روضه ی رضوان نمی دهم باشد جواز هر نفسم نوحه و دمت عشقت مرا برای حسینیه آفرید این سینه ام پر است ز آوای ماتمت جایی به غیر گوشه ی هییت نمی روم شاید که جان خسته شود خیر مقدمت هیچ آشیانه امن تر از خیمه ی تو نیست دفع بلا کنند مصیبات اعظمت روزی که اشک روضه نیاید ز دیده ام مردن به از وبال شدن بر محرمت مادر به اشک روضه ی تو داد عادتم شکر خدا که گریه ما هست مرحمت دل در هوای کرب و بلای تو پر کشد تا سر در حرم بزند باز پرچمت