چون میگذرد غمی نیست
ما فقط خسته ی راهیم
چون میگذرد چیزی نیست
غوغا مکن
فریاد مزن
ت فقط خسته ی راهی همین
ت فقط آزرده ایی همین
کسی نیست ک بخاطرش گریه کنی
چیزی نیست ک بخاطرش آه بکشی
چو میگذرد غمی نیست
این دنیا چنان و چونان نیست ک بخاطرش خود را به این طرف و آن طرف بزنی
خود را خسته مکن
خود را خورد مکن
برای انسان هایی ک لیاقتت را نمی دانند
ت فقط کمی فرق داری با انسان های دور و برت
عاخ ک چ کسانی خوردَت کردند
عاخ ک چ کسانی گفتند: ت نمیتوانی
عاخ ک چقـــــــدر فحش و ناسزا شنیدی از این و آن
میدانی...
انسان های این روزگارِ جدید...
گوش و چشم بسته اند
اما امان از آن دهانشان ک همیشه ی خدا باز است
چ نیش و کنایه ها ک....
میدانم
خسته ایی
جار مزن
بی تاب مباش
دگر
معشوقی نیست
ک موهایت را ببافد
بر لبانت بوسه آتشین بزند
و
جای لبانش بر روی بدنت بماند:)
هنگامه سردی تو را بغل بگیرد
این است روزگار جدید
ک دگر خودت باشی و خودت
خودت بسازی برای خودت
خودت عاشقتم را بگویی به خودت
یاد بگیر
ک میتوانی بدون دیگران
بدون وجود اطرافیانت زنده بمانی
کمی سخت است
اما ارزشش را دارد
ک بدون پرداخت بدهی ب کسی
زندگی کنی:)
خوب نیستی
میدانم
جار مزن
غوغا مکن
گریه مکن
فریاد مزن
مگذار بفهمند چ آشوبی در دل داری
فقط لبخند کافیست
تا پای همه را در بیاوری
حال ک اکنون اول راهی...
با خود بگو
||[چون میگذرد غمی نیست
ما فقط خسته از انسان هاییم...]||
#خود_نوشته