سرگرمی و طنز ورزشی کارتون و انیمیشن علم و فن آوری خودرو و وسایل نقلیه آموزش موسیقی و هنر اخبار و سیاست حیوانات و طبیعت بازی حوادث مذهبی
دلم می خواهد غرق شوم... نه در خیال‌های تیره و تارم بلکه میخواهم "در دیدن ابرهای گذرا، در خواندن کتاب های ایوان ایلیچ، در شنیدن صدای بلبل‌های آوازخوان، در بوییدن نرگس‌های باران خورده، در فکر کردن به لبخندهای دلنشینش، در نوشیدن نسکافه داغ با شکلات و خامه، در بغل‌های پر از آرامش" غرق شوم ... :))
اما اکنون ؟! چه می کنم؟ خیره شده به سقف و گوش های خیس... در انتظار رسیدن فرشته‌ای برای نجات... نجات از این وضعیت، نجات از انسان‌ها، نجات از این خانه و خاطراتش و نجات من از خودم...
اما آن فرشته کیست؟ چه زمانی خواهد رسید؟ در نیمه شبی از شب های سرد زمستانی تو را پیدا می‌کند و در آغوش می‌کشد و خواهد گفت:
<بلند شو! بلند شو ، هدف‌هایت منتظرند ؛ تو بهتر از هر کسی درد انتظار را چشیده‌ای!...> و او کسی نخواهد بود جز خودت:)
حیوانات و طبیعت