کار زمونه رو ببین رو نزدم به آن و این کوچه پر هیزمه خونه ما خورده کمین راه گلم رو بستو که تازیان به دستنو تموم بار شیشه ی عزیزمو شکستنو پایین گرفته سرشو گرفته غم دربرشو آتیشی که شعله کشید گرفت به بال و پرشو تکیه به در داده و دادم تموم حاصلم رو رد پای چهل نفر روی چادرش افتاده بود میسوزه چشماش رو دیگه گرفت نفس هاشو دیگه حالا نشسته پشت در میبنده زخماش رو دیگه