سرگرمی و طنز ورزشی کارتون و انیمیشن علم و فن آوری خودرو و وسایل نقلیه آموزش موسیقی و هنر اخبار و سیاست حیوانات و طبیعت بازی حوادث مذهبی
پیرزن: اومدی؟
بچه: اوهوم
پیرزن: غذا رو به خانوم دادی‌؟
بچه: اره اون خیلی عصبانی شد و گفت که غذاهاتون بوی بد میده به اندازه کافی تحمل خودتون براش سخته پس دیگه براش غذا نبرین
پیرزن: چی؟

غذا رو بو کشیدم

اوووم گشنم شده ها

یه قاشق از غذا خوردم. به غذای نورا عادت داشتم

یعنی داره چیکار میکنه؟

لبخند زدم و بقیه غذا رو خوردم. بعد از یه حموم کوتاه لنزم رو توی چشمم گذاشتم یه پیرهن نسبتا بلند چهارخونه و شلوار قد نود و کتونیامو پوشیدم. توی شیشه خودمو نگاه کردم.

گدا؟
من بد لباسم؟

به سمت در ورودی قدم زدم. یهو برگشتم و دوباره خودمو تو شیشه نگاه کردم. گوشه بالم از زیر لباس بیرون زده بود

هوف
خوبه دیدمش

فرستادمش داخل پیرهنم و به بیرون رفتم. قدم میزدم و به اطراف نگاه میکردم تا جایی برای کار کردن پیدا کنم. دو دل بودم که برای لحظه ای پیش نورا برگردم یا نه. دختر و پسرای جوون از روبرو بهم نزدیک میشدن. به اونطرف خیابون نگاه کردم.

دانشگاه
یادش بخیر
یعنی، بازم برم؟
اول باید برای پول شهریه کار کنم

وارد یه رستوران شدم.

من: خسته نباشین، جلوی در...
صندوقدار: کار از الان شروع میشه سرمون شلوغه فورا برو به رختکن و لباساتو عوض کن
من: الان؟ رخت...
صندوقدار: مگه گوشات مشکل داره؟
من: نه، فقط می‌...

سرشو چرخوند و رفت.

مردم اعصاب ندارن
رختکن کجاست

به هر دردسری بود رختکن رو پیدا کردم و یونیفرم پوشیدم. فقط دوتا پیشخدمت بودیم و کار زیاد بود. تا غروب افتاب توی رستوران کار کردم و بعد از تموم شدن زمان شام مثل جنازه ها افتادم روی صندلی

من: لعنتیا نمیدونستم باید انقد کار کنم
پیشخدمت: خسته نباشی
من: ممنون شما هم سخت کار کردی، میگم، حقوق اینجا بدرد میخوره؟
پیشخدمت: برای اینکه زنده بمونی،اره
من: خسیسا، من بیشتر از اینا پول میخوام
پیشخدمت: خب با رعیس صحبت کن، ممنون امروز سخت کار کردی من باید برم

براش دست تکون دادم

صندوقدار: هی، دستتو بنداز
من: هوم؟ چرا؟
صندوقدار: باید پیش رعیس جدی برخورد کنی
من: رعیس؟ کو؟ نگوووو
صندوقدار: میگم
من: همون پیشخدمته؟
صندوقدار: اره
من: اون که باید پولدار باشه
صندوقدار: خودش به کار کردن علاقه داره، از این به بعد حواستو جمع کن
من: میشه لطفا حقوقمو روزانه بدین؟ بهش نیاز دارم