خلاصه ی قسمت : وی به خانه ی ایکس وایر و گرتا میاید عموی وی؛هیکسیو از گذشته ی خود و اکارا حرف میزند..... ایا گرتا میداند قدرت هیمارو چیست ؟
«وی» همیشه فکر میکرد یک پسر معمولی است؛ زندگیاش، مدرسهاش، حتی کابوسهای تکراری دربارهی مردی که از انسانیت حرف میزد، همه عادی به نظر میرسیدند. اما این آرامش در دوران راهنمایی فرو پاشید، وقتی میل به پرخاشگری و حملهاش به بچهها هر روز بیشتر شد.
یک روز، «دِلیو جانسون»، همکلاسیاش، به او گیر داد و در یک لحظه، «وی» کنترلش را از دست داد و به او حمله کرد. این آغاز بیداری حقیقت بود. «هیمارو»، خواهر «وی»، نجاتش داد و رازی شوکهکننده را فاش کرد: «وی» یک شیطان وارث تاریکی و روشنایی است، نتیجهی پیوند یک شیطان و یک انسان. و خود «هیمارو» نیز یک انسان هوشمند است؛ انسانی با ویژگیهای خاص و توانایی دیدن آینده. این دو، در دنیایی که شیاطین وارث تاریک و روشن و انسانهای هوشمند نادرند، گنجینههایی نایاب به شمار میآیند.
«وی» به «درهی اهریمن»، سرزمین اجدادی شیاطین، قدم میگذارد و با "وودا ساتانا"، پادشاه شیاطین، روبرو میشود. او همان مرد مرموزی است که سالها در کابوسهای «وی» ظاهر میشد! وودا، برای ۲۸۰ هزار سال تنها کسی بوده که قدرت آب را داشته، اما حالا «وی» اولین شیطانی است که پس از او به این قدرت دست یافته. وودا، از ۱۱ سال پیش به دنبال این دو خواهر و برادر بودهاست؛ او میخواهد از «وی» استفاده کند، چرا که میداند اگر قدرت آب با قدرت دیگری ترکیب شود، به توانایی دیدن آینده دست پیدا خواهد کرد و او به قدرت هیمارو نیازی دارد.