سرگرمی و طنز ورزشی کارتون و انیمیشن علم و فن آوری خودرو و وسایل نقلیه آموزش موسیقی و هنر اخبار و سیاست حیوانات و طبیعت بازی حوادث مذهبی
آلیس: وای چه خوشگل بود میخواستم بخورمش
آلیس: به اینطور چیزا فکر نکن اون حتما دختر بازه تموم رئیس شرکت ها اینطورین
نظر نویسنده( آلیس بیام جرت بدم اخه کی شانس داره با رئیس شرکت ازدواج کنه احمق)
فلش بک : خانواده ی آلیس و فلیکس صبحانه رو تو خونه ی فلیکس اینا خوردن و دارن درمورد عروسی حرف میزنن
بابای آلیس: خب به نظرم عروسی هفکته ی بعد باشه خوبه
مامان آلیس : آرا نیاز به تشریفات زیادم نیست فقط بین ما و دوستامون
مامان فلیکس: نخیرم پسرم ازدواج میکنه باید هزارتا مهمون و توی شانگهای باشه
بابای فلیکس : آره ولی توی همین کشورمون خوبه( تو تایلند زندگی میکنن)
آلیس: بابا مامان و عمو خاله من میرم سر کار بعدم میرم پیش دوستم
بابا ی آلیس: باشه بای
آلیس: قراره برم بار اگه میگفتم میرم بار بابام منو توی اون یکی دنیا هم راحت نمیذاشت
آلیس: بذار به مری زنگ بزنم
مری: سلام یاد ماهم کردی
آلیس: حتما از جریانم خبرداری
مری: بله معلومه . اهان اون لباسی که خوشت اومده بود رو برات نگه داشتم امشب تو بار بپوشش
آلیس : یسسس
فلش بک : هردوسون تو لباس های باز رفته بودن بار ولی اونجا فلیکس و لوکاس بود و وقتی فلیکس و لوکاس تو اون لباس با پسرای دیگه دیدنشون ....

خب تو خماری بمونین
خب این برای تنها حمایت کننده ی منه
همتون حمایتم میکنین همتون رو دوس دارم
لایک و کامنت زیاد نباشه دیگه نمیزارم
گزارش ممنوع