اهیل و صنم سر سفره نشسته بودند که اهیل هی مربا میزاشت جلوی صنم .هی کره میزاشت .اخرش یه لقمه بزرگ نون و پنیر براش گرفتو کفت باید بخوری
صنم غرولندی کردو گفت :اهیل
-جون دل اهیل
-هرروز بخوای اینقدر تو دهنم بتپونی که من اخرش قلمبه میشم .
بعد صنم با چشم اشاره ای به لطیف کرد
اهیل خنده ای کردو گفت تو لطیفم بشی بازم برام جذابی قربونت بشم
تنویر از دست این دوتا عجوبه ها داشت از خنده منفجر میشد .ادیتی نگاه معصومانه ای به اهیل کردو اهیل هم چنان داشت بزور به صنم صبحونه میداد
-نکن اهیل
-نخیرم خانومم باید بخوره
-اهیل
-جون دله اهیل
-به نظرت این بچه شبیه کی میشه
-خب معلومه خوشگل خانوم شبیه ادیتی جون من میشه
ادیتی همینطور تو فکر رفته بود که یه دفعه با صدای بشکن زدن هلیا بخودش اومد .
-هاها چیه؟
-میگم ادی جون تو هپروت سیر میکنیا برای خودت میخندی
-نه یه چیزبامزه یادم اومد
مریم رو کرد سمت تنویر و گفت راستی مامان
-جونم عزیزم
-من برای فردا بلیط دارم
-واقعا ؟به این زودی میخوای بری دختره نازم
-مامان نمی خوام کبیرو تنها بزارم
-باشه دخترم هر جور مایلی
بعد تنویر رو کرد سمت اهیل و گفت :راستی اهیل امروز مراسم هدیه است شب زود بیا که خانوما اخر مراسم تو هم ببینند
-چشم مادر
.زمانه با خنده گفت :وای من مطمعنم امروز همه ی خانوما برای عروس خوشگلمون غش وضعف میرند
تنویر خنده ای کردو گفت از دست تو زمانه .راستی دخترم امشب به سایرا بکو الیا رو زود بیاره
-چرا مادر؟
-میخوام برای مراسم خانوما ببیننش
-اهان باشه چشم مادر
-بی بلا دخترم
اهیل از سر سفره بلند شد و کیف پول و مبایلشو برداشت و بوسه ای به سر صنم زد و رو کرد سمت همه وگفت خداحافظ .راحت بیا بریم
راحت با دستمال دور لبشو پاک کرد و گفت اومدم داداش
هنوز اهیل و راحت چند قدمی نرفته بودند که صنم یه دفعه دوید سمت اشپزخونه و 2جابرنج سریع ریخت و اومد سمت اهیل
-چی شده خانمی؟
صنم یکی رو گرفت سمت اهیلو گفت این نهار تو اون یکی هم گرفت سمت راحت و گفت اینم نهار شما اقا راحت
زمانه هوویی کشید و گفت از دست تو صنم حالا نوبته راحت شده
صنم خنده ای کرد و اهیل بوسه ای به صورت صنم زد و از خونه رفتند بیرون