خلاصه داستان: در سرزمین پهناور چین ، خدایانی که متولی قوانین آسمان و زمین بودند ، مردند و مرزهای قانونی خود را از دست دادند. نیروهای تاریکی حرکت خواهند کرد ، و تلاش می کنند کل سرزمین را براندازند. نینگ چن یک نگهبان معمولی در کاخ کانگلان بود. او به طور تصادفی قدرت بلعیدن ارواح را به دست آورد و سطح زراعت خود را افزایش داد. در ابتدا ، او قادر به جبران این بود. با این حال ، بحران به خواب رفت. اول ، نزدیکان سلطنتی به یکدیگر خیانت می کنند. رهبران شاهنشاهی به یکدیگر روی آوردند. در مقابل بسیاری از سختی ها ، نینگ چن به اندازه توانایی و مسئولیت خود به اصل انجام کارها پایبند بود ، با شجاعت رهبرانی را تربیت کرد و به همراه دختر هوآ وانیو و دیگران با سختی هایی روبرو شد و بحران را پس از بحران حل کرد. با این حال ، نقشه خطرناک و درهم تنیده دشمن ، نینگ چن و دیگران به تدریج کشف کردند که توطئه بزرگتری در انتظار از بین رفتن آنها است.