سرگرمی و طنز ورزشی کارتون و انیمیشن علم و فن آوری خودرو و وسایل نقلیه آموزش موسیقی و هنر اخبار و سیاست حیوانات و طبیعت بازی حوادث مذهبی
۱۳۹۵/۰۳/۲۵
خلاصه داستان: شون آساناگا پسر دبیرستانی ۱۵ ساله ای با شخصیتی روشن و خوش بین است. روزی در دفتر پدرش که بازرگان و دانشمند است کریستال مرموزی پیدا می کند و همین که آن را لمس می کند ناگهان به جهان اندرا منتقل می شود. از آن طرف امیلیو شاهزاده ی پادشاهی اندرا است. در روزهای نزدیک به تولد ۱۶ سالگی و از پادشاه دلاین بیزار است. با وجود این که نزدیک است که کنترل تاج و تخت را بدست بیاورد و آن را در قالب ارث بدست بیاورد ولی هنوز هم به زمان برای دستیابی به قدرت و اسلحه برای انتقام نیاز دارد. اما دلاین قبل از او و وقتی امیلیو هنوز ضعیف است وارد عمل می شود و او را دستگیر و در زندان حبس می کند در این وضعیت امیلیو غمگین و ناامید از کمک و نجات پیدا کردن از زندان بود که ناگهان دیوار زندان خراب شد و شون داخل زندان ظاهر شد. چه آینده ای پیش روی این دو پسر خواهد بود آیا دو شخص از دو جهان متفاوت می توانند در جهان اندرا زنده بمانند و به هدف خود برسند؟
کارتون و انیمیشن