سلام:) من برگشتم! دوباره تولدمه... زمان سریع میگذره مگه نه؟ D: و من کم کم حالم داره بهتر میشه.. راستش دیگه احساس خاصی نسبت به تولدم ندارم-.- انگار دیروز بود که ۲۳ سالم شد و پریروز ۲۲ سالم شد و دو روز پیش ۲۱ سالم شد و... برو تا آخر. امروز هم ۲۴ سالم شد. و جالب اینکه سال به سال ذوق و شوقم برای تولدم کمتر میشه و همه چیز برام عادیتر میشه XD شاید منتظرم که ببینم تهش چی میشه.... اما خب، نگاهِ من به دنیا، یک نگاه آروم، ملایم و تا حدی منعطفه... خالی از نفرت و عصبانیت.. پر از دلتنگی و کمی همراه با غم و حسرت... . حرف برای گفتن زیاده، بهتره پرحرفی نکنم.. در آخر هنوزم امیدوارم. فقط باید صبورتر باشم... . راستی همشون قراره روز تولدم برن سربازی(خنده زیاد) چرا انقد اوضاع داره قشنگ میره جلو(هعی) بریم تا 2025 :) دلم برای یونگی تنگ شده، اما خب یادگاری ازش دارم که این دلتنگی رو برطرف کنه... مثل آهنگ Snooze - Agust D ولی این جملات آهنگش... "- بلند گریه کن - وقتی دنیا برات غیرقابل تحمل میشه... - وقتی دستی که بهت خوشآمد گفت، تبدیل به انگشت اشاره میشه..." "- وقتی از چیزی که دوسش داشتی متنفر میشی... - وقتی آرزوهاتو به باد میده... - اشکالی نداره، وقتی از یه جنبه دیگه بهش نگاه کنی همه چیز تبدیل به یه خاطره و درس میشه... یادت نره که عمر و روزها درحال گذر هستن و دنیا خیلی صبور نیست..." "- هیچوقت به بحث و جدل بقیه نخند... - چون ممکنه اون اتفاق هم یه روزی برای خودت بیوفته..." "- فقط با صدای بلند بخند... - انگار دنیا داره تموم میشه... - فقط صبر کن..." "- همهچیز درست میشه، همهچیز درست میشه... - همهچیز درست میشه، همهچیز درست میشه..."