اولین تلاش من برای خواندن «دن کیشوت» (دن کیخوت د لا مانچا) شکست خورد. هنوز مدرسه میرفتم و میبایست در هر مرحله واژههای قدیمی را در فرهنگ لغات جستوجو میکردم و جملات طولانی کتاب مرا گیج میکرد. درنهایت از خواندن منصرف شدم. سالها بعد، زمانی که در دانشگاه تحصیل میکردم، کتاب کوچک ارزشمندی از آزورین ، به نام «مسیر دن کیشوت» ، مرا بر آن داشت تا خواندن دوباره آن را بیازمایم. این بار بله آن را از ابتدا تا انتها خواندم، از هر جمله و هر صفحه آن لذت بردم، با داستان آن زوج ناهمگون، آن نجیبزاده پرشور آرمانگرا که بر آن بود تا واقعیت را طوری به تصویر بکشد که همانند کتابها و رؤیاهایش باشد و محافظ زمینی عملگرا و گران شکمی که سعی میکرد ارباب خود را در دنیای تلخ حقیقی نگاه دارد تا در میان ابرهای خیال خود ناپدید نشود.
در سلیس نیوز بخوانید: مسیر دن کیشوت، نوشتهای از ماریو بارگاس یوسا درباره میگل د سروانتس https://salisnews.ir/%d9%85%d8%b3%db%8c%d8%b1-%d8%af%d9%86-%da%a9%db%8c%d8%b4%d9%88%d8%aa/