سرگرمی و طنز ورزشی کارتون و انیمیشن علم و فن آوری خودرو و وسایل نقلیه آموزش موسیقی و هنر اخبار و سیاست حیوانات و طبیعت بازی حوادث مذهبی
با این جمله ی شوگان بیشتر رفتم توفکریهو توی مغزم یه جرقه خورد و گفتم به خانوادم خبردادین !؟؟!هاجین که ساکت کنارتخت نشسته بود وسرشوانداخته بود پایین گفت:اره زنگ زدم به سانگ هون و گفتم تنهام و تو قراره پیشم بمونی
یه لحضه به هاجین نگاه کردم برعکس شیطنت همیشگیش خیلی مظلوم نشسته بود صداش کردم که دیدم با دمقی جواب داد دوباره گفتم:هاجین یه لحضه نگام کن بازم نگام نکرد یه باردیگه هم بهش گفتم یواش سرشوبالا اورد و به چشمام نگاه کرد توی چشماش هنوز رد گریه رو میشد دید و یه کاسه خون شده بود که نشون میداد خیلی گریه کرده
سرمم رو که تقریبا اخرین قطره هاش بود رو از دستم دراوردمو نشستم کنارش و بغلش کردم که یه قطره دیگه اشک ازوچشماش پایین اومد یواش پیشونیشو بوسیدم که جونگوک با لحن مسخره ای گفت:خدا نصیب کنه
باترکیدن جمع هاجین هم خندید و گفت:بگوشوکان حالش بدشه تابیاد ببوست
جونگوک یه مشت نسبتا محکم به شکم شوگان که کاباعث شدسرش خم بشه و جونگوک لپشو جلوبرد و تقریبا لب شوگان به لپ جونگوک بخوره و گفت:راست میگیا!!!واقعاکارسازه وبایه قیافه شیطنت امیز گفتم پس همجنس باز بودی من خبرنداشتم شوگان هم گفت: تا چشاد دراد