سرگرمی و طنز ورزشی کارتون و انیمیشن علم و فن آوری خودرو و وسایل نقلیه آموزش موسیقی و هنر اخبار و سیاست حیوانات و طبیعت بازی حوادث مذهبی
پسرا با همون نگاه ترسناک به هاجین کردن که باعث سکوت هاجین شد وسوکی گفت:به نظرت دوست شدن با یه ادم هوس باز خوبه که تشویقش میکنی!؟؟منم گفتم:اولا از کجا میدونی هوس بازه دوما من که باهاش دوست نشدم سوما همش یه بوسه بود هااا
این حرفو که زدم پسرا با هم گفتن :یاااااا.!!!! بعدم بلند شدن و رفتن به سمت خروجی و منو هاجین هم به ناچار باهاشون رفتیم توی بقیه مسیر هم ساکت بودن که دوباره احساس گرسنگی شدید کردم و گفتم:این همه زحمت بکشی بری مهمونی بعدم هیچی نخوری و گشنه برگردی ...هیچکدوم حرفی نزدن که یهو هاجین یه نیشکون کوچیک از بازوم گرفت و گفت:نترس چنتا میوه واست اوردم بعدم دست کرد تو کیفشو دوتا سیب دراورد و داد بهم.منم که از سیب متنفففرررررر!!!به هر زحمتی بود سعی کردم یه تیکشو بخورم که حس کردم یکی بهم خیره شده سرمو بالا اوردم که دیدم سوکیه و یه لبخند که بیشتر شبیه پوزخند بود بااخم بهم تحویل داد گفتم :نگاه داره!؟؟جواب داد:این شکلکا چیه از خودت درمیاری!؟یاد شکلکای تگرام افتادم...راستی تلگرام داری!؟؟
_اهم چطور مگه!؟؟
_هیچی شمارتو رد کن بیاد
به سخره گفتم:شرمنده دوس پسرم نمیزاره شمارمو به کسی بدم (الکی مثلا منم دوس پسر دارم)
با این حرفم جونگوک گفت:من اجازه میدم میتونی بدی بهش ...
سوکی که پشت فرمون بود یکی زد تو سر جونگوک و گفت :اون با منه تو چی میگی!؟؟
از خل بازی پسرا خندم گرفته بود که سوکی برگشت گفت:جونگوک زیاد تحویلش نگیر دیگه بهمون امضا نمیده ها!!!{همون طور که این جمله رو میگفت امضایی که تو بیمارستان دادم بهش رو دراورده بود و تکون میداد}