این شعرخوانی فوق العاده را یکبار که ببینی دوباره و سه باره برمیگردی و نگاهش میکنی - این نماهنگ که خوانده میشود ، چیزی که برداشت از آن است اینکه شعرش ، خواننده اش، مکانش ، حضارش و آقایمان همه سر تا سر غرق در نور هستند. یک جایی دلها بدجوری آتش میگیرید که شاعر میگوید: "ای صبا دست سلیمانی" و حضرت آقا با بغض می گوید: "چه شد؟" بعد حضرت آقا بغضش را کنترل میکند و به جمعیت نگاه می اندازد و شاعر در ادامه دوباره غوغا میکند: ●ای ستون خیمهای که گفته او ●ای ستون خیمهای که گفته او ●ای ستون خیمهای که گفته او شعرخوانی ″آقای محمد رسولی″