باز باران با ترانه ! با گهر های فراوان ! همراه من میریزد اشک ! او مثل من است بدون شک ! باران میریزد هر جای کوچه ! تنها مونده باز این بچه با یه حسرتی که کآش کسی بود باهاش می موند کنارش شبا نمونه تنها بین شغالا نگا کنه به آدما بگه آخه چرا خدا ؟ خونه منه از کارتن کهنه ؛ خونه اونها از حرفای بی پرده من که نشستم این گوشه تنها مثل آقا موشه ! خاله سوسکه کجاست.. ؟ !