سرگرمی و طنز ورزشی کارتون و انیمیشن علم و فن آوری خودرو و وسایل نقلیه آموزش موسیقی و هنر اخبار و سیاست حیوانات و طبیعت بازی حوادث مذهبی
پارت 6
ایلای جلوی یه بازار زد رو ترمز :بدووو که خیلی کار داریمممممم
درحالی که به کیک های توی ویترین زل زده بودم گوشیم زنگ خورد هانی بود هول شدم:چه کنم ایلای؟؟
_خو جواب بده...
_وسط بازار؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
_آرررررره..
گوشیو برداشتم: سلام دونگ سنگم...
_سلام مهی خوبی؟؟
ای خاک بر سرت مهسا ببین چه نگرانته...!!
_آره عشقممم بهتر ام...
ایلای اومد نزدیک گوشی..صداشو نازک کرد:
_جناب دکتر شین هائه سوک به بخش جراحی جناب دکتر شیـ...
با کیفم کوبوندم تو شیکمش البت فک کنم چیزی احساس نکرد...!!
_الوووو...
_الو مهی چرا دکتره هم اسم منیجر یوکیسه؟؟؟
_امممم چی..چیزههه ینی چون ..خوب هانی من باید برم بعدا باهات تماس میگیرم بای
_عه الووو...
گوشیو قطع کردم دیدم ایلای نشسته زمین داره هار هار میخنده...
_ای کووووفت پاشوووووووووو