کبیر از تاپکی میپرسه چرا اون میخواد که باهاش ازدواج کنه تاپکی به کبیر پیشنهاد پول میده کبیر بهش میگه تلاش نکن که که بخوای بهم پول بدی.تاپکی از کبیر میخواد که بهش کمک کنه کبیر میگه میمونم برای چند روز دیگه اما نمیتونم باهات ازدواج کنم شاردا به تاپکی میگه کبیر نادانه او میتونست با تو فرار کنه کبیر میگه اگه بخوام فرار میکنم ولی تمایلی ندارم شماها رو گول بزنم شاردا میگه کبیر حرفاشونو شنیده کبیر میگه همه اینجا درمورد پول حرف میزنند شاردا میگه مگه تو پول زیادی داره و نیره و مقداری پول میاره و میگه این مقدار پوله من تو زندگی هست و کبیر توی گوشیش حساب آنلاین شو نشون میده و شاردا شکه میشه از دیدن اون همه پول و کبیره هدفون شو میزنه و میره شاردا هم هنوز تو شکه .ادامه در نظرات