از زبان ا.ت: بین خواب و بیداری بودم ولی با صدای شکستن چیزی از خواب پریدم. سریع رفتم تو اتاق آیهان تا ببینم اون چیزی شکونده یا نه ولی وقتی رفتم تو اتاقش اونم ترسیده بود . سریع اومد بغلم کرد و گفت:( نونا صدای چی بود؟)     ا.ت:( نمیدونم عزیزم حتما یکی از خدمتکارا یه ظرف شکونده)     اما با تموم شدن این جملم یه صدای بلند مثل صدای تیر از طبقه پایین اومد .      آیهان:( وای ا.ت این چی بود؟ من میترسم )    ا.ت:( گریه نکن عزیزم من الان میرم پایین ببینم چیشده . ببین عشقم هر صدایی شنیدی از اتاقت بیرون نیا باشه؟)     آیهان:( باشه)  { ادامه در نظرات}