در حال بارگذاری ویدیو ...

رمان «من و داداشیم» پارت ۸۶

۳ نظر گزارش تخلف
_Pishi_
_Pishi_

+یاشا هم هست؟!
-آره..بالاخره یه رفت و آمدی داشتیم قبلا با هم..
+آخه تو خوشت نمیومد از یاشا..
-اون واسه وقتی بود که داداشت بودم الان شوهرتم کسی نمیتونه چپ بهت نگاه کنه..
صورتشو بوسیدم و رفتم تو اتاقم..درو بستم تا لباسمو عوض کنم..حالا چی بپوشم؟؟سوال همیشگی دخترا..هوووف..لباسمو عوض کردم..از توی کمد چندتا لباس دخترونه در آوردم..یکیش یه پیراهن با دامن چین دار تا روی زانوم بود با آستین سه ربع و یقه برگردون داشت..یکیشم یه پیراهن راسته تا بالای زانوم بود و آستیناش پاپیونی بود..رنگ هر دوتاشونم سفید و سبز یخی بود..بعد از کلی فکر و بررسی اولیو انتخاب کردم..حولمو برداشتم و رفتم حموم..یه دوش نیم ساعته گرفتم..موهامو با سشوار خشک کردم..آراد اومد تو اتاق و روی تخت نشست..
-احوال عشقم چگونست؟
+خوبم..
-خوشحالی؟
+خیلی..اکاش به سینا هم میگفتی بیاد..
-سینا؟همسایه؟
+آره مگه چند تا سینا داریم؟!!
-هستش؟!
+صب داشتم میرفتم دیدمش..
-باشه بهش میگم..
بلند شد تا بره..
+کجا؟
-میرم سینارو خبر کنم..
+باشه باشه..
رفت بیرون..ساعت پنج بود..خیلی وقت بود سارا رو ندیده بودم..دانشگاهشو که آخر ترم عوض کرد دیگه نشد ببینمش..بی معرفت یه سراغم ازم نگرفت..پس چرا آراد به نیلوفر نگفته بود بیاد؟!ها نیلو ایران نیست برای سه ماه بهار رفته بود پاریس پیش خالش..بلند شدم و روی تخت دراز کشیدم..هفته پیش کلاس زبانم تموم شده بود فقط مونده بود یه سری اقدامات برای شرکت توی آزمون تافل..یه ماه و نیم دیگه عروسیمون بود..از یه طرف خوشحال بودم از یه طرف میترسیدم..من نمیدونم توی زندگی مشترک باید چیکار کنم..نمیدونم رفتارم تو دوران متأهلی با مجردی چه فرقی باید داشته باشه..کسی نبوده که اینارو بهم یاد بده..من آرام راد تنها عضو باقی مونده از خانوادم کمتر از دو ماه دیگه به طور رسمی میشم همسر قانونیه آراد محمدی..این خیلی خوبه که تا آخر عمرم آراد فقط برای منه..خیلی خوبه که فقط چشماش منو میبینه..خیلی خوبه که هر وقت صداش میکنم پیداش میشه..و خیلی خوبیای دیگه..تو همین فکرا بودم که گوشیم زنگ خورد..بدون اینکه نگاه کنم کیه جواب دادم+بله؟
⬇نظرات⬇

نظرات (۳)

Loading...

توضیحات

رمان «من و داداشیم» پارت ۸۶

۶ لایک
۳ نظر

+یاشا هم هست؟!
-آره..بالاخره یه رفت و آمدی داشتیم قبلا با هم..
+آخه تو خوشت نمیومد از یاشا..
-اون واسه وقتی بود که داداشت بودم الان شوهرتم کسی نمیتونه چپ بهت نگاه کنه..
صورتشو بوسیدم و رفتم تو اتاقم..درو بستم تا لباسمو عوض کنم..حالا چی بپوشم؟؟سوال همیشگی دخترا..هوووف..لباسمو عوض کردم..از توی کمد چندتا لباس دخترونه در آوردم..یکیش یه پیراهن با دامن چین دار تا روی زانوم بود با آستین سه ربع و یقه برگردون داشت..یکیشم یه پیراهن راسته تا بالای زانوم بود و آستیناش پاپیونی بود..رنگ هر دوتاشونم سفید و سبز یخی بود..بعد از کلی فکر و بررسی اولیو انتخاب کردم..حولمو برداشتم و رفتم حموم..یه دوش نیم ساعته گرفتم..موهامو با سشوار خشک کردم..آراد اومد تو اتاق و روی تخت نشست..
-احوال عشقم چگونست؟
+خوبم..
-خوشحالی؟
+خیلی..اکاش به سینا هم میگفتی بیاد..
-سینا؟همسایه؟
+آره مگه چند تا سینا داریم؟!!
-هستش؟!
+صب داشتم میرفتم دیدمش..
-باشه بهش میگم..
بلند شد تا بره..
+کجا؟
-میرم سینارو خبر کنم..
+باشه باشه..
رفت بیرون..ساعت پنج بود..خیلی وقت بود سارا رو ندیده بودم..دانشگاهشو که آخر ترم عوض کرد دیگه نشد ببینمش..بی معرفت یه سراغم ازم نگرفت..پس چرا آراد به نیلوفر نگفته بود بیاد؟!ها نیلو ایران نیست برای سه ماه بهار رفته بود پاریس پیش خالش..بلند شدم و روی تخت دراز کشیدم..هفته پیش کلاس زبانم تموم شده بود فقط مونده بود یه سری اقدامات برای شرکت توی آزمون تافل..یه ماه و نیم دیگه عروسیمون بود..از یه طرف خوشحال بودم از یه طرف میترسیدم..من نمیدونم توی زندگی مشترک باید چیکار کنم..نمیدونم رفتارم تو دوران متأهلی با مجردی چه فرقی باید داشته باشه..کسی نبوده که اینارو بهم یاد بده..من آرام راد تنها عضو باقی مونده از خانوادم کمتر از دو ماه دیگه به طور رسمی میشم همسر قانونیه آراد محمدی..این خیلی خوبه که تا آخر عمرم آراد فقط برای منه..خیلی خوبه که فقط چشماش منو میبینه..خیلی خوبه که هر وقت صداش میکنم پیداش میشه..و خیلی خوبیای دیگه..تو همین فکرا بودم که گوشیم زنگ خورد..بدون اینکه نگاه کنم کیه جواب دادم+بله؟
⬇نظرات⬇