در حال بارگذاری ویدیو ...

رمان کوتاه ((ساعت 9)) پارت پانزدهم

۴ نظر گزارش تخلف
♱~ℓσℓℓιρσρ~♱
♱~ℓσℓℓιρσρ~♱

سوار ماشین شدم. کفشای پاشنه بلندم دراوردم و چهارزانو نشستم رو صندلی

من: اوف به موقع اومدی عایشه، پاهام داشت میترکید
عایشه: معاون گفت که قرار داشتی توقع نداشتم اینجا ببینمت
من: واوو معاون بالاخره با تو حرف زد؟
عایشه: میگه یا مثل یه خانوم میای میری یا اخراج اخر راهی بیمارستانش میکنم

خندیدم

من: طرز رفتار و تیپ تو به کسی مربوط نیست این شرکت منه و...شرکت من بود، نگران نباش نمیذارم اذیتت کنن
عایشه: بود؟ چیزی گفتن بهت؟
من: مثل همیشه، جایی میرفتی؟
عایشه: اره یه دختر تور کردم با اون قرار دارم
من: اوووو،باز دلتو بردن، خب منو یه جا پیاده کن با اتوبوس میرم شما تنها باشین
عایشه: من که رفیقمو اینجا ‌ول نمیکنم، با هم میریم قراره بریم سینما

جلوی سینما درو باز کردم. کفشامو گذاشتم رو زمین و پوشیدم، جلوم ایستاده بود دستشو گرفتم و بلند شدم. در ماشینو بست. دستمو تو دستش قفل کردم و راه میرفتم

من: هی میخوام بپرسم قدت چنده با کفش ده سانتی کنارت ایستادم هنوز همقدت نشدم حس کوتوله بودن کردم
عایشه پوزخند زد: کوتوله خوبه دوست دارم، اونه

براش دست تکون داد، دستشو اروم ول کردم.

من: خب تو برو باهاش صحبت کن نمیخوام خلوتتونو‌ خراب کنم
عایشه: باشه تا، نیم ساعت دیگه فیلم شروع میشه همدیگه رو توی سالن میبینیم
من: باشه پس من جلوتر میرم

دست تکون دادم و ازش دور شدم. یه ظرف پفیلا بزرگ گرفتم و رفتم توی سالن ردیف اخر نشستم. منتظر بودم تا زمان بگذره و فیلم شروع بشه پفیلا میخوردم. سالن کم کم‌ شلوغ شد. دست کردم توی ظرف

عه
تموم شد؟

داخلشو نگا کردم. گذاشتمش روی دسته صندلی. چشمم خورد به عایشه که از پله ها بالا میومد. دستمو بلند کردم ک منو ببینه. یهو خندیدم. عایشه با اخم و عصبانی اومد سمتم و خودشو ول کرد روی صندلی کناریم نشست

عایشه: نخند جِس نخند، اعصابم خورده سر تو خالی میکنم
من: ببخشید، اخه موهای خامه ایت چسبیده ب پیشونیت خیلی بامزه ای

خندمو قطع کردم

من: وسط تابستون داره بارون میاد؟ دختره کو؟
عایشه: دعوامون شد گذاشت رفت
دوباره خندیدم: بذار حدس بزنم، تو دوباره حشری شدی و اونم عصبانی کردی سر میز اب ریخته روت. باز خوبه لیوانو تو سرت خورد نکرد
عایشه: فراموشش کن الان عصبانیم، پفیلا کو؟

لبخند زدم

عایشه: واقعا خرسی، خیکی

زدم پس سرش و اخم کردم

من: هروقت بخوام چاق میکنم هروقتم اراده کنم کالری میسوزونم

نظرات (۴)

Loading...

توضیحات

رمان کوتاه ((ساعت 9)) پارت پانزدهم

۱۵ لایک
۴ نظر

سوار ماشین شدم. کفشای پاشنه بلندم دراوردم و چهارزانو نشستم رو صندلی

من: اوف به موقع اومدی عایشه، پاهام داشت میترکید
عایشه: معاون گفت که قرار داشتی توقع نداشتم اینجا ببینمت
من: واوو معاون بالاخره با تو حرف زد؟
عایشه: میگه یا مثل یه خانوم میای میری یا اخراج اخر راهی بیمارستانش میکنم

خندیدم

من: طرز رفتار و تیپ تو به کسی مربوط نیست این شرکت منه و...شرکت من بود، نگران نباش نمیذارم اذیتت کنن
عایشه: بود؟ چیزی گفتن بهت؟
من: مثل همیشه، جایی میرفتی؟
عایشه: اره یه دختر تور کردم با اون قرار دارم
من: اوووو،باز دلتو بردن، خب منو یه جا پیاده کن با اتوبوس میرم شما تنها باشین
عایشه: من که رفیقمو اینجا ‌ول نمیکنم، با هم میریم قراره بریم سینما

جلوی سینما درو باز کردم. کفشامو گذاشتم رو زمین و پوشیدم، جلوم ایستاده بود دستشو گرفتم و بلند شدم. در ماشینو بست. دستمو تو دستش قفل کردم و راه میرفتم

من: هی میخوام بپرسم قدت چنده با کفش ده سانتی کنارت ایستادم هنوز همقدت نشدم حس کوتوله بودن کردم
عایشه پوزخند زد: کوتوله خوبه دوست دارم، اونه

براش دست تکون داد، دستشو اروم ول کردم.

من: خب تو برو باهاش صحبت کن نمیخوام خلوتتونو‌ خراب کنم
عایشه: باشه تا، نیم ساعت دیگه فیلم شروع میشه همدیگه رو توی سالن میبینیم
من: باشه پس من جلوتر میرم

دست تکون دادم و ازش دور شدم. یه ظرف پفیلا بزرگ گرفتم و رفتم توی سالن ردیف اخر نشستم. منتظر بودم تا زمان بگذره و فیلم شروع بشه پفیلا میخوردم. سالن کم کم‌ شلوغ شد. دست کردم توی ظرف

عه
تموم شد؟

داخلشو نگا کردم. گذاشتمش روی دسته صندلی. چشمم خورد به عایشه که از پله ها بالا میومد. دستمو بلند کردم ک منو ببینه. یهو خندیدم. عایشه با اخم و عصبانی اومد سمتم و خودشو ول کرد روی صندلی کناریم نشست

عایشه: نخند جِس نخند، اعصابم خورده سر تو خالی میکنم
من: ببخشید، اخه موهای خامه ایت چسبیده ب پیشونیت خیلی بامزه ای

خندمو قطع کردم

من: وسط تابستون داره بارون میاد؟ دختره کو؟
عایشه: دعوامون شد گذاشت رفت
دوباره خندیدم: بذار حدس بزنم، تو دوباره حشری شدی و اونم عصبانی کردی سر میز اب ریخته روت. باز خوبه لیوانو تو سرت خورد نکرد
عایشه: فراموشش کن الان عصبانیم، پفیلا کو؟

لبخند زدم

عایشه: واقعا خرسی، خیکی

زدم پس سرش و اخم کردم

من: هروقت بخوام چاق میکنم هروقتم اراده کنم کالری میسوزونم