کپ /داستان زندگیم و بدبختی هام....../تبدیل شده به اهنگ و خام
(ورس ۱)
از نه سالگی شروع شد راه
هر شب پر از فکر، بیپناه
با دلِ کوچیک، رویاهای بزرگ
میساختم از نور، از تلخیِ مَحرک
(پیشکورس)
همسنهام گوشی دارن و آرایش
من موندم با سختی و تلاش و آرامش
(کورس)
من همونم، با قلبی پُر صدا
با دنیایی که نشنیده هنوز صدامو
اونا سوالا رو فروختن، ولی
من فرو نریختم، موندم قوی
(ورس ۲)
یواشکی گوشیمو برداشتم یه شب
تو سکوت خسته، نوشتم بیتب
آرمی و بلینک، عشقای پنهونی
ولی درس مثل کوه، سدِ قانون
(پیشکورس تکرار)
همسنهام بیرونن با آرایش
من موندم با رویا و دعای مادرم در آرامش
(کورس تکرار)
من همونم، با قلبی پُر صدا
با دنیایی که نشنیده هنوز صدامو
اونا سوالا رو فروختن، ولی
من فرو نریختم، موندم قوی
(بریج)
قرنطینه شکست و امیدم لرزید
ولی توی دلم هنوزم نور رسید
اگه آزمون ازم گذشت، باشه
من هنوز ایستادم، با چشمهای روشن و باشه
من همونم، که از شکست نمیترسه
هر چی شد، رویاهاشو نمیپرسه
تو هنوز نمیدونی من کیام
من همون دخترم، که قلههارو میرم
داستان اینه:
برای تیزهوشان میخونم و شاگرد خرخونم...همیشه تو ازمونا رتبه های اول برای منه... و موقع استراحت های کلاس های انلاینم فعالیت میکنم... این که از وقتی 9 سالت بود سختی کشیدی و سه سال تمام برای تیزهوشان زحمت کشیدی چه حسی داره؟...ارمی باشی بلینک باشی و.... ولی کسی ندونه و مخفی کنی چه حسی داره؟ یواشکی گوشی برداری از خستگی چه حسی داره؟وقتی هم سن و سالت گوشی دارن ارایش میکنن میرن بیرون ولی تو هنوز هیچکدومو نداری و سختی درس رو داری,واقعا سخته....
اینو تو پستای قبل نوشتم ولی جای تلخ اینجاست که جنگ شده بود.طراح تیزهوشانو از قرنطینه در اوردن اون نامرد هم رفت سوالارو فروخت...جای منو یه مشت بچه خنگ گرفتن...دلیل فعالیت نکردنم همین بود...افسردگی گرفتم و حسرت قبول شدن رو دلم میمونه...
نظرات (۷)