معین، در کار عشق ما همیشه اما بود، نیاز، جهانبخش پازوکی
نیازو تو خودم کشتم که هرگز تا نشه پشتم
زدم برچهره ام سیلی که هرگز وا نشه مشتم
من آن خنجربه پهلویم که دردم رانمی گویم
به زیر ضربه های غم نیفتد خم به ابرویم
مرا اینگونه گر خواهی دلت را آشیانم کن
من آن نشکستنی هستم بیا و امتحانم کن
در کار عشق ما همیشه اما بود
بی جانی ریشه از ساقه پیدا بود
آن شب که گفتی باورم کن با تو میمانم
دلواپسی های من از صبح فردا بود
آنشبکه گفتی باتو هستم تاکه دنیا هست
باور نکردم گرچه این جمله زیبا بود..
در عمق دریا هرگز یک قطره پیدا نیست
پایان عشق ما پایان دنیا نیست
مثل زلال آب من باورت کردم
مینای یک رنگی در ساغرت کردم
سلطان قلب خود تاج سرت کردم…
در چشم دل تا خود پیغمبرت کردم
آن شب که گفتی باورم کن با تو میمانم
دلواپسی های من از صبح فردا بود
آنشب که گفتی باتوهستم تاکه دنیا هست
باور نکردم گرچه این جمله زیبا بود
در عمق دریا هرگز یک قطره پیدا نیست
پایان عشق ما پایان دنیا نیست…
نظرات