نجابت من پارت 66 قسمت اخر...
بالاخره این بساطم تموم شدو من وکارن رفتیم سرخونه زندگیمون
تقریبا چند ماه بعد پدر وخاله ازدواج کردند و چون حوصله ی حرف مردم رو نداشتند رفتند شمال و خواستند که زندگیشون رو توی رشت ادامه بدند .
مریم کوچولو هم گهگاهی بهمون سرمیزنه و دور از چشم مرجان منو مامان صدا میکنه که حرص کارن در میاد .زیباترین خبری که توی این روزا به زندگیمون حس تازه ای بخشیده اومدنه یه ستاره به زندگی منو کارن .من دارم مادر میشم .روزی که این خبر رو به کارن دادم از خوشی نایی براش نمونده بود همه خیلی خوشحالند مرجان هنوزم بهترین دوستمه .و همیشه بخاطر این سالها ازم متشکره .
راستی امروز عروسی دلربا هه .بالاخره داره ازدواج میکنه .منو کارن هم اماده ایم که بریم عروسی .خداحافظ همگیتون ممنون که تا اینجای زندگیم با من همراه بودید
-کات عالی بود خانم احمدی به نظره من بعد فروش عالی کتابه نجابته من .مطمعن باشید که این فیلمم همینقدر تو گیشه به فروش میرسه
-ممنونم
-ارزو ارزو
-وای کارن من الان سره کارمم .
کارن بغلم کردو گفت :پایه ی دور دور ارزو
-میگم سرکارمم اونوقت تو میگی دور دور
کارگردان میادسمتمون ومیگه :خانم احمدی کارمون باشما تمومه خداحافظ خسته نباشید
اینو میگه ومیزاره میره
کارن یه نگاه پیروز مندانه به من میزنه و میگه بریم ؟
-بریم ولی دنیا رو چی کار کردی ؟(من وکارن یه دختر داریم به اسم دنیا)
-تو ماشینه
خب پس بریم
-پیش بسوی دور دور خونوادگی
نظرات (۷)