آنها که رفتهاند همیشه به خواب جهل - کربلایی حسن سهرابی
آنها که رفتهاند همیشه به خواب جهل
سیراب میشوند فقط با سراب جهل
مولاست بابِ علم نبی ، در مقابلش
بابی اگر گشوده شود ، هست باب جهل
جهل است جهل ، حلقهی مفقودهی نفاق
جمع سَقیفه جمع نشد در غیاب جهل
از استخوانِ در گلوی مرتضی بپرس
با او چه کرد چهرهی مذهبمئابِ جهل
نتوان کشید دست خدا را به ریسمان
بسته شده است دست علی با طناب جهل
طَلحه نداشت طاقت نان جوی علی
از هوش رفته بود ز بوی کباب جهل
شاید زُبیر باشی و با آن همه جهاد
ناباورانه کشته شوی در رکاب جهل
یک شام با معاویه ، یک صبح با علی
مَروان که بود حقّهی زیر نقاب جهل
گاهی حرام قطعی قرآن حلال شد
آنجا که عَمروعاص بریزد شراب جهل
ممکن نبود سَبّ علی مستحب شود
جز با وجود برقِ طلا در..................
حیرت مکن ز پینهی پیشانی نفاق
خیره نمان به جلوهگریِ حباب جهل
سخت است در نگاه خوارج ، به نیزهها
تشخیص آیههای خدا از کتاب جهل
با حکم اَشعَری حَکَمین از علی برید
آیا ولایت است در این انتخاب جهل
آری نفاق در دل تاریخ شسته است
همواره کفر چهرهی خود را به آب جهل
خلع سلاح کفر مُیَسَّر نمیشود
تا آن زمان که تیر زند از خشاب جهل
در مسجدی نفاق امام جماعت است
که با جناب شیخ میآید جناب جهل
فریاد میکشیم سر خطبهی نفاق
لبخند میزنیم ولی در جواب جهل
سَیّادهای فکر و دل بچههای ما
ماهی گرفتهاند هَماره از آب جهل
باید به هوش بود که در قصهی حجاب
دشمن هجوم کرده به ما در حجاب جهل
بیچاره است آنکه دلش خوش به دشمن است
غیر از شکست نیست رَه انقلاب جهل
با مرگ صبح واقعه بیدار میشود
آنکس که خویش را زده باشد به خواب جهل
نظرات