بالاخره قسمت10 رمان گذشته زیباست!!!!

۴۳۲ نظر گزارش تخلف
sanako&chelsea
sanako&chelsea

تاکائو::
بالاخره تموم شد یه چند نفری فرار کردند ولی فک کنم امروز تمومه!
کاتسو:تاکائو حالا بریم پیش ساناکو
تاکائو:نکنه اتفاقی برا ساناکو افتاده باشه؟
کاتسو:مسخره می کنی؟!اونو دسته کم نگیر.دختره ولی جزو بهترینای کشور هستا!
کاتسو این حرفارو می زد ولی معلوم بود خودشم شک داره! لحنش بدتر نگرانم کرد
..
وقتی وارد حیاط شدیم با صحنه ی بدی مواجه شدیم..زمین کاملا قرمز بود و پر از جسد سربازا و شورشی هایی شده بود که بدجور مرده بودن
کاتسو نگران تر شده بود حالش خیلی بد شده
کاتسو:تو اونور دنیال ساناکو و آتسو ..بگرد..من این طرف میرم
.
.
نمی تونستم باور کنم اما به نظر نمیومد کسی اینجا باشه ساناکو رو صدا می کردم تا اگه زنده هست جوابی بده ولی هیچ صدایی نمیومد...بالاخره به دختری با موهای مشکی رسیدم که رو زمین افتاده بود..ساناکو بود!دور و برش پر از خون بود سریع کاتسو رو صدا کردم تا بیاد..نبضش هنوز می زنه پس زندس!سریع بردیمش داخل و دکتر خبر کردیم و به نگهبانا گفتیم بگردن تا اگه کسی زخمی بود بیارنش پیش دکتر
کاتسو خیلی ساکت بودرفتم سمتش تا باهاش حرف بزنم ولی برگشتم فکر کنم لازمه یکم تنها باشه چون نه خبری از خواهرش پیداست نه از شون
کاتسو::
شبانه از قصر اومدم بیرون..قبل این اتفاق به شون شک داشتم ولی از اونجایی که هم اون هم آتسو غیبشون زده یعنی همه چی زیر سر شونه و ممکنه آتسو پیش اون باشه!من باید نجاتش بدم ولی اگه به تاکائو بگم حتما باهام میاد ولی نمی خوام کسای دیگه رو درگیر این قضیه بکنم.تا جایی که یادمه اون بزدل بجز خونه ی پدریش جایی رو نداره
ساناکو::
یهو به هوش اومدم خیلی عرق کرده بودم ..روی تخت نشستم تا وقتی شونو نکشم آروم نمی گیرم..سریع بلند شدم زخمام بسته شده بودن ولی خیلی درد داشتن رفتم و دستامو روی میز گذاشتم تا نیفتم.کاغذی رو دیدم و بازش کردم ..این دست خط کاتسوئه!روش نوشته:ساناکو لدفا هر اتفاقی افتاد توی قصر بمون و استراحت کن !از اونجایی که خودم زخماتو دیدم با این حالت نمی تونی مبارزه کنی پس فکرای مضخرف به سرت نزنه! زودی برمی گردم یکم کار دارم!به تاکائو هم چیزی نگو و بگیر بخواب دختر گل!
ساناکو:..هن؟؟مسخره کرده منو؟
یواشکی رفتم تو اتاقم و لباسای جنگیم روپوشیدم.کاتسو دنباله شونه ولی اگه قضیه ی آتسو رو بفهمه نمی تونه از پس شون بر بیاد و فقط منم که توی این قصر می تونم بگم که شون دقیقا کجاس!!

نظرات (۴۳۲)

Loading...

توضیحات

بالاخره قسمت10 رمان گذشته زیباست!!!!

۸ لایک
۴۳۲ نظر

تاکائو::
بالاخره تموم شد یه چند نفری فرار کردند ولی فک کنم امروز تمومه!
کاتسو:تاکائو حالا بریم پیش ساناکو
تاکائو:نکنه اتفاقی برا ساناکو افتاده باشه؟
کاتسو:مسخره می کنی؟!اونو دسته کم نگیر.دختره ولی جزو بهترینای کشور هستا!
کاتسو این حرفارو می زد ولی معلوم بود خودشم شک داره! لحنش بدتر نگرانم کرد
..
وقتی وارد حیاط شدیم با صحنه ی بدی مواجه شدیم..زمین کاملا قرمز بود و پر از جسد سربازا و شورشی هایی شده بود که بدجور مرده بودن
کاتسو نگران تر شده بود حالش خیلی بد شده
کاتسو:تو اونور دنیال ساناکو و آتسو ..بگرد..من این طرف میرم
.
.
نمی تونستم باور کنم اما به نظر نمیومد کسی اینجا باشه ساناکو رو صدا می کردم تا اگه زنده هست جوابی بده ولی هیچ صدایی نمیومد...بالاخره به دختری با موهای مشکی رسیدم که رو زمین افتاده بود..ساناکو بود!دور و برش پر از خون بود سریع کاتسو رو صدا کردم تا بیاد..نبضش هنوز می زنه پس زندس!سریع بردیمش داخل و دکتر خبر کردیم و به نگهبانا گفتیم بگردن تا اگه کسی زخمی بود بیارنش پیش دکتر
کاتسو خیلی ساکت بودرفتم سمتش تا باهاش حرف بزنم ولی برگشتم فکر کنم لازمه یکم تنها باشه چون نه خبری از خواهرش پیداست نه از شون
کاتسو::
شبانه از قصر اومدم بیرون..قبل این اتفاق به شون شک داشتم ولی از اونجایی که هم اون هم آتسو غیبشون زده یعنی همه چی زیر سر شونه و ممکنه آتسو پیش اون باشه!من باید نجاتش بدم ولی اگه به تاکائو بگم حتما باهام میاد ولی نمی خوام کسای دیگه رو درگیر این قضیه بکنم.تا جایی که یادمه اون بزدل بجز خونه ی پدریش جایی رو نداره
ساناکو::
یهو به هوش اومدم خیلی عرق کرده بودم ..روی تخت نشستم تا وقتی شونو نکشم آروم نمی گیرم..سریع بلند شدم زخمام بسته شده بودن ولی خیلی درد داشتن رفتم و دستامو روی میز گذاشتم تا نیفتم.کاغذی رو دیدم و بازش کردم ..این دست خط کاتسوئه!روش نوشته:ساناکو لدفا هر اتفاقی افتاد توی قصر بمون و استراحت کن !از اونجایی که خودم زخماتو دیدم با این حالت نمی تونی مبارزه کنی پس فکرای مضخرف به سرت نزنه! زودی برمی گردم یکم کار دارم!به تاکائو هم چیزی نگو و بگیر بخواب دختر گل!
ساناکو:..هن؟؟مسخره کرده منو؟
یواشکی رفتم تو اتاقم و لباسای جنگیم روپوشیدم.کاتسو دنباله شونه ولی اگه قضیه ی آتسو رو بفهمه نمی تونه از پس شون بر بیاد و فقط منم که توی این قصر می تونم بگم که شون دقیقا کجاس!!