در حال بارگذاری ویدیو ...

رمان کره ای عشق به شکل برمودا قسمت5

۵ نظر
گزارش تخلف
♪♬♥ ♡Park Sangme & Park Chanyeol ♡ ♥♬♪
♪♬♥ ♡Park Sangme & Park Chanyeol ♡ ♥♬♪

—هی!!تو باغی؟!!
با صداش به خودم اومدم و با لحن تندی:
—به نظرت کسی که قراره بد بخت بشه حالش خوبه؟!
—هه ، مگه من گفتم تو قراره بمیری یا فروخته شی...اینجا من اجازه نمیدم دختر خوبی مثل تو رو بفروشن...
یاد معلمم افتادم که چقدر ازم تعریف میکرد ولی مگه دزد و قاچاق چیا هم بلدن از این حرفا بزنن؟! ولی فکر کنم از این حرف منظوری داشت ؛ تا اومدم ازش بپرسم منظورت از این دختر خوب چی بود یکی اومد تو :
—هیون ، چان ووک کارت داره...
—باشه الان میام
بعد رو به من آروم گفت:
—بازم میام پس نگران نباش
انگار کی هست که نگرانش بشم ، پس اسمش هیونه ، اسم قشنگیه مثل صداش...
چی شد؟!!!!!! من .. الان .. تو ذهنم چی گفتم؟؟؟!!!!!!!!!

کانگ سو
**********
وقتی رسیدم خونه یه ، یه ساعتی از جدا شدنم از سانگ می ، می گذشت .
خواستم بهش زنگ بزنم که مطمئن شم رسیده ولی گوشیش خاموش بود ، گفتم شاید باتری تموم کرده و یادش رفته بزنه شارژ ، بعد تصمیم گرفتم زنگ بزنم خونش که اونم جواب نداد ؛ این دفعه گفتم شاید خوابه ولی نمی دونم اون حس دل شوره چی بود دیگه؟!!
تصمیم گرفتم برم خونه سانگ می ؛ تو راه گوشیم زنگ خورد ، حدسم درست بود خودشه سانگ می ...
اول خیلی خوش خال شدم ولی وقتی جواب دادم...
اون صدا مال یه مرد بود !!
اولش فکرای بدی ذهنمو تصقیر کرد اما وقتی فهمیدم اوضاع از چه قراره ؛ کلهم داغون شدم...

هیون
******
یه جورایی ازش خوشم میاد ، خیلی خنگه ولی بامزه اس...
ولی هر طور شده باید نجاتش بدم ...
نمی تونم اجازه بدم اونو بفروشن به اون چینی های بد ترکیب و اینم نمی تونم اجازه بدم که یکی از آشناهاش بیاد برا نجاتش هر چی نباشه اون عشق منه...

سانگ می
**********
خیلی وقته که هیون هنوز نیومده ...
یه جورایی وقتی بود ، سرگرم می شدم ؛ تنها کسی بود که تو اینجا باهام درست رفتار می کرد ، درسته حرصمو در می آورد اما حداقل بد باهام صحبت نمی کرد...

نظرات (۵)

Loading...

توضیحات

رمان کره ای عشق به شکل برمودا قسمت5

۱۵ لایک
۵ نظر

—هی!!تو باغی؟!!
با صداش به خودم اومدم و با لحن تندی:
—به نظرت کسی که قراره بد بخت بشه حالش خوبه؟!
—هه ، مگه من گفتم تو قراره بمیری یا فروخته شی...اینجا من اجازه نمیدم دختر خوبی مثل تو رو بفروشن...
یاد معلمم افتادم که چقدر ازم تعریف میکرد ولی مگه دزد و قاچاق چیا هم بلدن از این حرفا بزنن؟! ولی فکر کنم از این حرف منظوری داشت ؛ تا اومدم ازش بپرسم منظورت از این دختر خوب چی بود یکی اومد تو :
—هیون ، چان ووک کارت داره...
—باشه الان میام
بعد رو به من آروم گفت:
—بازم میام پس نگران نباش
انگار کی هست که نگرانش بشم ، پس اسمش هیونه ، اسم قشنگیه مثل صداش...
چی شد؟!!!!!! من .. الان .. تو ذهنم چی گفتم؟؟؟!!!!!!!!!

کانگ سو
**********
وقتی رسیدم خونه یه ، یه ساعتی از جدا شدنم از سانگ می ، می گذشت .
خواستم بهش زنگ بزنم که مطمئن شم رسیده ولی گوشیش خاموش بود ، گفتم شاید باتری تموم کرده و یادش رفته بزنه شارژ ، بعد تصمیم گرفتم زنگ بزنم خونش که اونم جواب نداد ؛ این دفعه گفتم شاید خوابه ولی نمی دونم اون حس دل شوره چی بود دیگه؟!!
تصمیم گرفتم برم خونه سانگ می ؛ تو راه گوشیم زنگ خورد ، حدسم درست بود خودشه سانگ می ...
اول خیلی خوش خال شدم ولی وقتی جواب دادم...
اون صدا مال یه مرد بود !!
اولش فکرای بدی ذهنمو تصقیر کرد اما وقتی فهمیدم اوضاع از چه قراره ؛ کلهم داغون شدم...

هیون
******
یه جورایی ازش خوشم میاد ، خیلی خنگه ولی بامزه اس...
ولی هر طور شده باید نجاتش بدم ...
نمی تونم اجازه بدم اونو بفروشن به اون چینی های بد ترکیب و اینم نمی تونم اجازه بدم که یکی از آشناهاش بیاد برا نجاتش هر چی نباشه اون عشق منه...

سانگ می
**********
خیلی وقته که هیون هنوز نیومده ...
یه جورایی وقتی بود ، سرگرم می شدم ؛ تنها کسی بود که تو اینجا باهام درست رفتار می کرد ، درسته حرصمو در می آورد اما حداقل بد باهام صحبت نمی کرد...