در حال بارگذاری ویدیو ...

رمان «من و داداشیم» پارت ۶۱

۲ نظر گزارش تخلف
_Pishi_
_Pishi_

وسط راه یه دفعه وایساد..برگشت سمتم و گفت-آرام؟
+جان؟
-من هرچی به نازنین میگم دروغه ها..باور نکن..
+باشه..
-من فقط فقط تورو دوس دارم عروسک..
+باشه..دیر میشه ها!
گونمو بوسید و دوباره راه افتاد..دم ساختمونی وایساد..با کیلید درو باز کرد و رفت تو..کیلید؟؟چرا کیلید داشت؟؟خونش طبقه اول بود..با باز کردن در دختر لاغر اندامی با قد نسبتا کوتاه نمایان شد..پس چرا حاضر نشده بود؟؟وقتی رفتیم تو دختره پرید بغل آراد..دست خودم نبود با دیدن این صحنه دندونامو به هم فشار دادم..آرام تو که حسود نبودی..تو به آراد اعتماد نداری؟؟نفس عمیقی کشیدم..من به آراد اعتماد داشتم به خودش به حسش پس نباید اعصابم خورد میشد..
-(نازنین)معرفی نمیکنی عشقم؟!
-(آراد)خواهرمه دیگه..
-(نازنین)آها..میخواد با ما بیاد؟!
-(آراد)آره..چطور؟
-(نازنین)آخه قرار بود خودمون دو تایی بریم..
-(آراد)من همچین قراری نزاشتم..گفتم آرامو نمیتونم تنها بزارم..
-(نازنین)آره گفتی از تنهایی میترسه..
آراد رو به من گفت-نازنینم که نیازی به معرفی نداره..
+نه نداره..
با هم رفتیم و روی مبلای راحتی توی پذیرایی نشستیم..خونه کوچیک و قشنگی بود البته اگه یکم رو دیزاینش کار میشد بهتر هم بود..مگه قرار نبود بریم؟؟پس چرا نشستیم؟؟چرا این دختره حاضر نمیشه؟؟سرم داشت درد میگرفت..نازنینم که چسبیده بود به آراد و لوس بازی در میاورد..
-(آراد)نمیخوای یه چایی شربتی چیزی بدی به ما؟!!مثلا مهمونیما..
-(نازنین)الان میارم عشقم..
بلند شد و رفت آشپزخونه..لحن حرف زدنش خیلی رو مخ بود..آبرو هرچی دختره رو این یه تنه میبرد..از روی حسادت نبود واقعا دختر سبک و جلفی بود.. آراد اومد و کنارم نشست..
+چرا نمیریم؟
-امشب اینجا میمونیم..فردا پروازه..
+پس چرا منو آوردی اینجا؟؟
-من باید امشب میومدم اینجا..
+تو باید میومدی منو چرا آوردی؟؟
-چون دیگه تنهات نمیزارم..رنگت پریده..حالت خوبه؟؟
+خوبم فقط سرم درد میکنه..
آروم گفت-تا وقتی عروسکی مثل تو دارم به هیچکس حتی نگاهم نمیکنم..
+اگه نداشته باشی چی؟
-میمیرم..
-(نازنین)چی پچ‌بچ میکنید بگید منم بفهمم..
با یه سینی چایی پر رنگ اومد و خودشو بین من و آراد جا کرد..چایی ریختنم بلد نیست..تو لیوان چایی ریختی یا سینی؟!!
-(نازنین)چرا ساکت شدین..من غریبم؟
-(آراد)نه عزیزم غریبه چیه؟!!حرف مهمی نبود..
-(نازنین)خب همونی که مهم نبودو به منم بگین..

نظرات (۲)

Loading...

توضیحات

رمان «من و داداشیم» پارت ۶۱

۵ لایک
۲ نظر

وسط راه یه دفعه وایساد..برگشت سمتم و گفت-آرام؟
+جان؟
-من هرچی به نازنین میگم دروغه ها..باور نکن..
+باشه..
-من فقط فقط تورو دوس دارم عروسک..
+باشه..دیر میشه ها!
گونمو بوسید و دوباره راه افتاد..دم ساختمونی وایساد..با کیلید درو باز کرد و رفت تو..کیلید؟؟چرا کیلید داشت؟؟خونش طبقه اول بود..با باز کردن در دختر لاغر اندامی با قد نسبتا کوتاه نمایان شد..پس چرا حاضر نشده بود؟؟وقتی رفتیم تو دختره پرید بغل آراد..دست خودم نبود با دیدن این صحنه دندونامو به هم فشار دادم..آرام تو که حسود نبودی..تو به آراد اعتماد نداری؟؟نفس عمیقی کشیدم..من به آراد اعتماد داشتم به خودش به حسش پس نباید اعصابم خورد میشد..
-(نازنین)معرفی نمیکنی عشقم؟!
-(آراد)خواهرمه دیگه..
-(نازنین)آها..میخواد با ما بیاد؟!
-(آراد)آره..چطور؟
-(نازنین)آخه قرار بود خودمون دو تایی بریم..
-(آراد)من همچین قراری نزاشتم..گفتم آرامو نمیتونم تنها بزارم..
-(نازنین)آره گفتی از تنهایی میترسه..
آراد رو به من گفت-نازنینم که نیازی به معرفی نداره..
+نه نداره..
با هم رفتیم و روی مبلای راحتی توی پذیرایی نشستیم..خونه کوچیک و قشنگی بود البته اگه یکم رو دیزاینش کار میشد بهتر هم بود..مگه قرار نبود بریم؟؟پس چرا نشستیم؟؟چرا این دختره حاضر نمیشه؟؟سرم داشت درد میگرفت..نازنینم که چسبیده بود به آراد و لوس بازی در میاورد..
-(آراد)نمیخوای یه چایی شربتی چیزی بدی به ما؟!!مثلا مهمونیما..
-(نازنین)الان میارم عشقم..
بلند شد و رفت آشپزخونه..لحن حرف زدنش خیلی رو مخ بود..آبرو هرچی دختره رو این یه تنه میبرد..از روی حسادت نبود واقعا دختر سبک و جلفی بود.. آراد اومد و کنارم نشست..
+چرا نمیریم؟
-امشب اینجا میمونیم..فردا پروازه..
+پس چرا منو آوردی اینجا؟؟
-من باید امشب میومدم اینجا..
+تو باید میومدی منو چرا آوردی؟؟
-چون دیگه تنهات نمیزارم..رنگت پریده..حالت خوبه؟؟
+خوبم فقط سرم درد میکنه..
آروم گفت-تا وقتی عروسکی مثل تو دارم به هیچکس حتی نگاهم نمیکنم..
+اگه نداشته باشی چی؟
-میمیرم..
-(نازنین)چی پچ‌بچ میکنید بگید منم بفهمم..
با یه سینی چایی پر رنگ اومد و خودشو بین من و آراد جا کرد..چایی ریختنم بلد نیست..تو لیوان چایی ریختی یا سینی؟!!
-(نازنین)چرا ساکت شدین..من غریبم؟
-(آراد)نه عزیزم غریبه چیه؟!!حرف مهمی نبود..
-(نازنین)خب همونی که مهم نبودو به منم بگین..