در حال بارگذاری ویدیو ...

داستان هری پاتر 9 یا همون هری پاتر و فرزند نفرین شده امید وارم خوشتون بیاد قسمت 1

۹ نظر
گزارش تخلف
SABA
SABA

شلوغ و مملو از جمعیت است. آدمهای بسیاری در ایستگاه هستند که هر
کدام میخواهند برای خود جایی بروند. در بین این فشار و شلوغی، دو قفس بزرگ بر
روی دو چرخدستی سنگین، تلق و تلوق میکنند. این چرخدستیها توسط دو پسر به
نامهای جیمز پاتر 2 و آلبوس پاتر 3 کشیده میشوند که مادر آنها، جینی 4 ، هم به
دنبالشان در حال حرکت است. مردی سی و هفت ساله به نام هری 5 ، دختر خود،لیلی 6 را بر روی شانههایش حمل میکند.
آلبوس:
بابا، همش داره این حرف رو میزنه.
هری:
جیمز، بس میکنی؟
جیمز:
فقط گفتم شاید بیفته اسلیترین. و شاید... )پدرش به او چشم غره
میرود( باشه.آلبوس:
)به مادرش نگاه میکند( برام نامه مینویسین دیگه، نه؟
جینی:
اگر بخوای هر روز برات نامه میفرستیم.
آلبوس:
نه. هر روز نمیخواد. جیمز میگه بیشتر بچهها فقط ماهی یه بار
از خونه بهشون نامه میفرستن. نمیخوام که...
هری:
سال پیش برای برادرت هفتهای سه تا نامه میفرستادیم.
آلبوس:
چی؟ جیم ! ز
آلبوس نگاه غضبانکی به جیمز میکند.جینی:
بله. بهتره هر چیزی که در مورد هاگوارتز 1 بهت میگه رو سریع
باور نکنی. برادرت یه کم شوخه.
جیمز:
)میخندد( حالا میشه بریم، لطفا؟
آلبوس اول نگاهی به پدر و بعد مادرش میاندازد.
جینی:
تنها کاری که باید بکنی اینه که مستقیم بری سمت دیوار بین
سکوی نه و ده.
لیلی:
خیلی هیجانزدهم.
هری:
سرعتت رو کم نکن و نترس که بهش برخورد کنی، این خیلی
نکته مهمیه. اگر استرس داری، بهتره بدوی طرفش.آلبوس:
من آمادهم.هری و لیلی دست خود را روی چرخدستی آلبوس میگذارند -
جینی هم چرخدستی جیمز را میگیرد - و با هم خانوادگی به
سمت دیوار به سرعت میدوند.

نظرات (۹)

Loading...

توضیحات

داستان هری پاتر 9 یا همون هری پاتر و فرزند نفرین شده امید وارم خوشتون بیاد قسمت 1

۱۲ لایک
۹ نظر

شلوغ و مملو از جمعیت است. آدمهای بسیاری در ایستگاه هستند که هر
کدام میخواهند برای خود جایی بروند. در بین این فشار و شلوغی، دو قفس بزرگ بر
روی دو چرخدستی سنگین، تلق و تلوق میکنند. این چرخدستیها توسط دو پسر به
نامهای جیمز پاتر 2 و آلبوس پاتر 3 کشیده میشوند که مادر آنها، جینی 4 ، هم به
دنبالشان در حال حرکت است. مردی سی و هفت ساله به نام هری 5 ، دختر خود،لیلی 6 را بر روی شانههایش حمل میکند.
آلبوس:
بابا، همش داره این حرف رو میزنه.
هری:
جیمز، بس میکنی؟
جیمز:
فقط گفتم شاید بیفته اسلیترین. و شاید... )پدرش به او چشم غره
میرود( باشه.آلبوس:
)به مادرش نگاه میکند( برام نامه مینویسین دیگه، نه؟
جینی:
اگر بخوای هر روز برات نامه میفرستیم.
آلبوس:
نه. هر روز نمیخواد. جیمز میگه بیشتر بچهها فقط ماهی یه بار
از خونه بهشون نامه میفرستن. نمیخوام که...
هری:
سال پیش برای برادرت هفتهای سه تا نامه میفرستادیم.
آلبوس:
چی؟ جیم ! ز
آلبوس نگاه غضبانکی به جیمز میکند.جینی:
بله. بهتره هر چیزی که در مورد هاگوارتز 1 بهت میگه رو سریع
باور نکنی. برادرت یه کم شوخه.
جیمز:
)میخندد( حالا میشه بریم، لطفا؟
آلبوس اول نگاهی به پدر و بعد مادرش میاندازد.
جینی:
تنها کاری که باید بکنی اینه که مستقیم بری سمت دیوار بین
سکوی نه و ده.
لیلی:
خیلی هیجانزدهم.
هری:
سرعتت رو کم نکن و نترس که بهش برخورد کنی، این خیلی
نکته مهمیه. اگر استرس داری، بهتره بدوی طرفش.آلبوس:
من آمادهم.هری و لیلی دست خود را روی چرخدستی آلبوس میگذارند -
جینی هم چرخدستی جیمز را میگیرد - و با هم خانوادگی به
سمت دیوار به سرعت میدوند.