حکم معاونت
شاعر درمورد روزگار می فرماید گر زد و روزگاری ای فرزند به تو حکم معاونت دادند شغل خود را بکوش تا آسان نکنی پیشه این و آن عنوان جز به معدودی از فک و فامیل شغل خود را نگو به چند دلیل اولا روزگار ناجور است عده ای چشم و چارشان شور است محو و پوشیده باش از نظرات نظرت میزنند این حضرات ثانیا عده ای گرفتارند قرض دارن یا بدهکارند علم پیدا ز من سبد چو کنم طلب پول دستی از تو کنند ثانیا هست هرکس ناچار یا خودش یا برادرش بی کار متوقع شود به او باری بدهی شغل آب و نان داری رابعا آن کسی که دشمن توست وای اگر با خبر شود زین پست گوید این رفت تا رئیس شود قسمت اش بود کاسه لیز شود یا فلانی شرف به مزد شده رفته آنجا شریک دزد شده تا که در دزدی تو شک نشود عضو حساس او خنک نشود شرح این نکته نیز بی زبانی بی ضرر است عضو حساس دشمنان جگر است خامسا شصت علت دیگر سادسا، صابعا الی آخر پسرم مردمی که مرموزند بیشتر نیک بخت و بهروزند. آنچه که شنیدید بخشی از از کتاب رفوزه ها نوشته ی ابولفضل زرویی نصرآباد گوینده :بهار کرم الهی تهیه شده از:رادیو دارالفنونradio.darolfunun.com
نظرات