نجات از داستان عاشقانه، ارائه‌ایی از فونیکس ساگا

فونیکس ساگا
فونیکس ساگا

من از زندگیم خسته و ناراضی بودم، و خودکشی کردم، چشمامو که باز کردم هنوز تو تختم بودم! چرا؟ چی شده؟ نکنه موفق نشدم؟
وقتی خودمو تو آینه نگاه کردم جا خوردم... چون این چهره من نبود.. فهمیدم به داستان عاشقانه‌ای که چند وقت پیش داشتم میخوندم تناسخ پیدا کردم و امروز همون روزیه که از پسری که روش کراشم اعتراف میگیرم، زنگ آخر شد و رفتم اتاق موسیقی تا مثل خط داستان اعتراف عشقمو بشنوم، ولی بجای عشقم، یه زامبی منتظرم بود که تا چشمش بهم افتاد منو خورد...!!!
این چیه؟ دوباره زمان برگشت به صبح همون روز؟؟

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

نجات از داستان عاشقانه، ارائه‌ایی از فونیکس ساگا

۱ لایک
۰ نظر

من از زندگیم خسته و ناراضی بودم، و خودکشی کردم، چشمامو که باز کردم هنوز تو تختم بودم! چرا؟ چی شده؟ نکنه موفق نشدم؟
وقتی خودمو تو آینه نگاه کردم جا خوردم... چون این چهره من نبود.. فهمیدم به داستان عاشقانه‌ای که چند وقت پیش داشتم میخوندم تناسخ پیدا کردم و امروز همون روزیه که از پسری که روش کراشم اعتراف میگیرم، زنگ آخر شد و رفتم اتاق موسیقی تا مثل خط داستان اعتراف عشقمو بشنوم، ولی بجای عشقم، یه زامبی منتظرم بود که تا چشمش بهم افتاد منو خورد...!!!
این چیه؟ دوباره زمان برگشت به صبح همون روز؟؟