ارمولای و زن آسیابان | داستانی بسیار شنیدنی و جذاب از نویسنده شهیر روسی، ایوان تورگینف
«ارمولای و زن آسیابان» نه برپایهی حوادث، که برپایهی توصیفها و روابط پیش میرود؛ مجموعهی روابطی که بین شخصیتهای داستان ایجاد میشود و معنای داستان را شکل میدهد؛ رابطهی ارمولای با اربابش، رابطهی راوی با ارباب ارمولای، رابطهی یرمولای با زن آسیابان، رابطهی زن آسیابان با ارباب سابقش و… یکی از جالبتوجهترین و درعینحال مؤثرترینِ این روابط، رابطهی ارمولای با سگش، والِتکا، است.
همانطورکه راوی میگوید ارمولای هرگز به سگ غذا نمیدهد: «من به خود زحمت غذا دادن به هیچ سگی را نمیدهم. وانگهی، سگ شکاری حیوان باهوشی است؛ خودش غذایش را پیدا میکند.»
بهواسطهی این ارتباط است که سرنخهایی از وضعیت اجتماعی روسیه و نظام فئودالی آن بهدست خواننده داده میشود؛ چنانچه بعدتر جایی در داستان، دربارهی رابطهی ارمولای و اربابش میخوانیم که: «بالطبع باروت و ساچمه هم به او نمیدادند، پیرو همان اصلی که طبق آن او نیز به سگ خود غذا نمیداد.» «والتکا» استعارهی مجسمی از دهقانان و رعایا در داستان تورگنیف است.
راوی در توصیف او میگوید: «برجستهترین ویژگی والتکا بیاعتنایی باورنکردنیاش به هرچیز این دنیا بود (اگر او سگ نبود بهجای بیاعتنایی واژهی «سرخوردگی» را بهکار میبردم).» این سرخوردگی، ویژگی مشترکی است که یرمولای و آرینا، زن آسیابان، را عمیقاً بههم پیوند میدهد و رابطه و احساس همذاتپنداری میان آن دو را بهخوبی توجیه میکند.
تورگنیف این داستان را بهسبک داستانهای فولکلوریک و بهدور از تصنع و تکلف روایت میکند. راوی مداخلهگر و صاحبرأی داستان، روایت ماجرا را بهدست گرفته، احساس نزدیکی را در مخاطب برمیانگیزد و در هدایت نگاه او نقشی حیاتی بازی میکند.
این ویژگی روایی درمیان بسیاری از آثار نویسندگان روس همعصر تورگنیف بهچشم میخورد. همین شیوهی روایی، بهاضافهی پرداختن به مسئلهای عمیقاً انسانی، «ارمولای و زن آسیابان» را از داستانهای تاریخمصرفداری که خارج از چهارچوب زمانی و جغرافیایی خود قابلتعریف نیستند، متمایز میکند.
نظرات