یوما سریع برمیگرده سمت شو با همون لحن میگه: هاااا!؟ منظورت چیه!؟ ازوسا جای شو جواب میده: اون...رفت... مثل...حوای من... کاناتو اخم غلیظی میکنه و به ازوسا میتوپه: از کی تاحالا اون مال تو شده!؟ اون عروسک متعلق به منه!... آیاتو دست هاش رو میزنه به کمرش پس با این حساب... همشون رفتن غیر از دوتا!!
برمیگردم و به میکو نگاه میکنم رجی بالای سرش بود و داشت درمانش میکرد سوبا رو هم با اخم غلیظی کمی دور تر بهشون خیره بود درسته! فقط منو میکو موندیم! اما... این آتیش سوزی... چرا و چطوری اتفاق افتاد!؟ سوال من رو لایتو پرسید که باعث شد برگردم و بهش نگاه کنم یه دستش رو به کمرش زده بود و با همون لحن همیشگیش انگار که اصلا سوختن خونش براش مهم نباشه سوالش رو پرسید: اما... کی همچین شیطنتی کرده!؟ بنظر باید ادم شیطونی بوده باشه! بعد زیر چشمی با لبخند معنی داری به من نگاه میکنه... اخمی میکنم و جبهه میگیرمو میگم: هی چرا اینجوری به من نگاه میکنی کار من ن... روکی نمیذاره جملمو تموم کنم سریع جواب لایتو رو میده: کار هیچکودوم از دخترا نبوده! این اتیش سوزی در اثر انفجار اونم توی سه نقطه ی مختلف از ویلا رخ داده امکان نداره کار اونا باشه! ایاتو با بد گمانی به روکی نگاه کرد و صداش رو بالا اورد: از کجا معلوم کار یکی از شما چهار تا نباشه! یوما سریع بهش توپید: هوی حرف دهنتو بفهم!!! رجی سریع قبل از این که بالا بگیره بحثو کنترل کرد از کنار میکو بلند شد و درحالی که عینکش رو بالا میداد گفت : همه اروم باشین! کار هیچ یک از ماها نبوده! کاناتو با شَک میگه: پس کار کی بوده!؟ میکو سرفه ی کوتاهی میکنه و میشینه سر جاش با صدای اروم و خشداری میگه: کار کینو بوده...