کوک رو تصور کن پارت ۵
کوک رو تصور کن پارت ۵
وقتی رسیدم پایین دیدم کوک خوشتیب کرده و یه گوشه وایساده. بهش گفتم : سلام ممنون که گوشیمو آوردی! گفت : خواهش میکنم وظیفه بود. تا اومدم گوشیو ازش بگیرم دیدم گوشیمو تو دستش سفت کرده نمیزاره بگیرمش گفتم : میشه بدی؟؟ گفت : آ آ
نوچ نوچ نوچ. گفتم : برای چی؟ گفت : من اینهمه کمکت کردم گوشیتو آوردم اجازه دادم تو چادر من بخوابی. بنظرت جایزه نمیخوام. چی بهتره از یه بوس روی گونه؟؟؟ گفتم : کوک گوشیمو پس بده هیچ علاقه ای به این کار ندارم. گوشیو پس داد. بهش گفتم : خیلی ممنون منحرف اونم گفت : خواهش میکنم خوشگله. داشتم میرفتم که یه دفعه جلوی راهمو گرفت. گفتم : دیگه چیِ؟ گفت : وقتی خودت جایزه رو نمیدی مجبورم خودم بگیرمش! و یه خنده شیطانی زد! منو به دیوار زد و گفت : میتونم جایزمو عوض کنم ؟ من نتونستم چیزی بگم. گفت : سکوت علامت رضاست. میخوام به جای اینکه روی گونه هات رو ببوسم لبات رو ببوسم. و لبای خودش رو لیسید. وای نه حالا چیکار کنم؟؟ چشماش رو بست و صورتش رو جلو آورد. و من رو بوسید. بعد از اینکه این کارو کرد روی گونمو لیس زد و رفت عقب و گفت : این آخرین باری نیست که این کارو میکنیم.سرنوشت ما تا آخر به هم گره خورده.
و بعد رفت بیرون بعد از اینکه رفت من که هنوز به دیوار چسبیده بودم. افتادم زمین. قلبم میگفت تو عاشق اون شدی و مغزم میگفت اون راست میگه.
ادامه پارت بعدی!
نظرات