در حال بارگذاری ویدیو ...

داستان عشق فراموش شده قسمت ۱۴

۹ نظر گزارش تخلف
ronita
ronita

/* دستمو روی قلبم گذاشتم … انگار میخواست با من حرف بزند … به آشیا که بی توجه به فرانسیا، مشغول نواختن بود ، نگاه کردم …
فرانسیا هم همچنان سرش رو پایین گرفته بود و انتظار گوشه نگاهی از آشیا رو میکشید …
… حالا به‌ وضوح ندای قلبمو میشنیدم ؛
(( به محض اینکه شروع به خواندن کرد، سمت عمارت بدو … و با کیجا فرار کنید و به اولین فروشگاهی که رسیدید همانجا بمانید…
/* وقتی آشیا شروع به خواندن کرد ،… احساس کردم طلسم فرانسیا از روی پاهام برداشته شد و تونستم پاهامو حرکت بدم …
تمام توانم رو در پاهایم جمع کردم و فوری سمت درب گلخانه رفتم ، و مخالف مسیری که با آشیا آمده بودم … به طرف عمارت بدون اینکه حتی به پشت سرم نگاه کنم ، به سرعت دویدم…
** فرانسیا با حیرت به ناکا که به سمت بیرون دوید نگاه کرد:
||*-f- طلسم من ! چطور ممکنه ؟! … امکان نداره اثرش محو شده باشه …
-f- آشیا ! چکار‌ میکنی ! … این موسیقی ای که میخونی آهنگ ژرفا برای تسخیر ارواح نیست !
** آشیا صدایش را بالاتر برد … و با یکدست به نواختن پیانو ادامه داد و با دست چپش ، سنگ مهره یاقوت رنگ آویز گردنبند را گرفت ،
||* A: حالا موقعشه … متاسفم فرانسیا …عشق برای من فقط معنیه خیانت میده … با قلبی شکسته من هرگز نمی توانستم عاشق کسی باشم … حتی فرزندم !
ادامه نظرات

نظرات (۹)

Loading...

توضیحات

داستان عشق فراموش شده قسمت ۱۴

۱۵ لایک
۹ نظر

/* دستمو روی قلبم گذاشتم … انگار میخواست با من حرف بزند … به آشیا که بی توجه به فرانسیا، مشغول نواختن بود ، نگاه کردم …
فرانسیا هم همچنان سرش رو پایین گرفته بود و انتظار گوشه نگاهی از آشیا رو میکشید …
… حالا به‌ وضوح ندای قلبمو میشنیدم ؛
(( به محض اینکه شروع به خواندن کرد، سمت عمارت بدو … و با کیجا فرار کنید و به اولین فروشگاهی که رسیدید همانجا بمانید…
/* وقتی آشیا شروع به خواندن کرد ،… احساس کردم طلسم فرانسیا از روی پاهام برداشته شد و تونستم پاهامو حرکت بدم …
تمام توانم رو در پاهایم جمع کردم و فوری سمت درب گلخانه رفتم ، و مخالف مسیری که با آشیا آمده بودم … به طرف عمارت بدون اینکه حتی به پشت سرم نگاه کنم ، به سرعت دویدم…
** فرانسیا با حیرت به ناکا که به سمت بیرون دوید نگاه کرد:
||*-f- طلسم من ! چطور ممکنه ؟! … امکان نداره اثرش محو شده باشه …
-f- آشیا ! چکار‌ میکنی ! … این موسیقی ای که میخونی آهنگ ژرفا برای تسخیر ارواح نیست !
** آشیا صدایش را بالاتر برد … و با یکدست به نواختن پیانو ادامه داد و با دست چپش ، سنگ مهره یاقوت رنگ آویز گردنبند را گرفت ،
||* A: حالا موقعشه … متاسفم فرانسیا …عشق برای من فقط معنیه خیانت میده … با قلبی شکسته من هرگز نمی توانستم عاشق کسی باشم … حتی فرزندم !
ادامه نظرات