در حال بارگذاری ویدیو ...

139

۳ نظر
گزارش تخلف
K.R.R.A...SHiN
K.R.R.A...SHiN

یوما یه دستش رو برد پشت سرش و با بی حوصلگی و بد اخلاقی گفت: بسه دیگه زیادی دارین کشش میدین چرا ولش نمیکنین همینطوری پیش بره!؟ لایتو ابرویی بالا انداخت و با حالت طعنه آمیزی رو به یوما گفت: اوووو چیه!؟ نکنه دلت نمیاد کسی رو شکنجه بدی!! یوما خشمگین برگشت سمتش و با صدای بلندی گفت: چی زر زدی!!!؟؟... لایتو خنده ای کرد و حرفش رو ادامه داد: آهاااا شایدم از یکی از دختر ها خوشت میاد دلت نمیاد زجر کشیدنش رو ببینی!یوما یه مشتش رو کنار بدنش به نشونه ی تحدید آورد بالا و با خشم گفت: جرعت داری یه بار دیگه حرفت رو تکرار کن!!... اوه اوه الانه که دعوا بشه... لایتو چقدر رو مخه!! یکی نیست بهش بگه مگه آزار داری!؟... هوف از دست این وضعیت...
شوآنا
نگاهی به صورت عصبانی یوما و بعد به لایتو که بیخیال و با لبخند سر جاش ایساده بودی کردم ناخداگاه اخم کوچیکی نشست بین ابرو هام...این دیگه چه وعضشه!؟ چرا هیچکس اهمیت نمیده یکی دیگه داره اذیت میشه!؟ شاید باید خودم دست بکار بشم اما...اون شخص یوماست راستو بگم دل خوشی ازش ندارم اما بازم اون... حس میکنم زیر اون شخصیت خشنش روح لطیفی داره و مطمئنم الان داره ازار میبینه نفس عمیقی کشیدم و صدام رو اوردم بالا و رو به لایتو گفتم: کافیه دیگه!! چی از ازار دادن دیگران گیرت میاد!؟ خییلی خوشت میاد عصبانیت دیگرانو ببینی... یوما به کمی تعجب بهم نگاه کرد با صدای تقریبا ارومی گفت: هی..تو.... به یوما نگاه نکردم سمت لایتو که حالا جای یوما به من نگاه میکرد رفتم رو به روش ایستادم با اخم و جدیت توی چشم هاش نگاه کردم و حرفم رو ادامه دادم: تو همیشه دوست منو اذیت میکنی فک میکردم فقط با اون اینطوری هستی اما انگار از هر فرصتی برای خورد کردن اعصاب دیگران استفاده میکنی! مشکلت چیه!؟... انگار که عجله ای برای جواب دادن به سوالم نداشته باشه با همون لبخندش به تمام حرف هام گوش داد بعد از این که حرفم تموم شد خم شد سمتم و صورتم رو وارسی کرد لبخندش پرنگ تر شد که با عث شد حس ازردگی پیدا کنم با این حال محکم سر جام ایستادم تا این که بالاخره حرف زد: این خانم کوچولو رو ببین... انگاری خونش به جوش اومده یکهو به طور ناغافل چونم رو توی دستش گرفت و سرم رو به عقب خم کرد حرفش رو ادامه داد: ببینم حاضری بخاطر اون خودتو قربانی کنی!؟

نظرات (۳)

Loading...

توضیحات

139

۱۳ لایک
۳ نظر

یوما یه دستش رو برد پشت سرش و با بی حوصلگی و بد اخلاقی گفت: بسه دیگه زیادی دارین کشش میدین چرا ولش نمیکنین همینطوری پیش بره!؟ لایتو ابرویی بالا انداخت و با حالت طعنه آمیزی رو به یوما گفت: اوووو چیه!؟ نکنه دلت نمیاد کسی رو شکنجه بدی!! یوما خشمگین برگشت سمتش و با صدای بلندی گفت: چی زر زدی!!!؟؟... لایتو خنده ای کرد و حرفش رو ادامه داد: آهاااا شایدم از یکی از دختر ها خوشت میاد دلت نمیاد زجر کشیدنش رو ببینی!یوما یه مشتش رو کنار بدنش به نشونه ی تحدید آورد بالا و با خشم گفت: جرعت داری یه بار دیگه حرفت رو تکرار کن!!... اوه اوه الانه که دعوا بشه... لایتو چقدر رو مخه!! یکی نیست بهش بگه مگه آزار داری!؟... هوف از دست این وضعیت...
شوآنا
نگاهی به صورت عصبانی یوما و بعد به لایتو که بیخیال و با لبخند سر جاش ایساده بودی کردم ناخداگاه اخم کوچیکی نشست بین ابرو هام...این دیگه چه وعضشه!؟ چرا هیچکس اهمیت نمیده یکی دیگه داره اذیت میشه!؟ شاید باید خودم دست بکار بشم اما...اون شخص یوماست راستو بگم دل خوشی ازش ندارم اما بازم اون... حس میکنم زیر اون شخصیت خشنش روح لطیفی داره و مطمئنم الان داره ازار میبینه نفس عمیقی کشیدم و صدام رو اوردم بالا و رو به لایتو گفتم: کافیه دیگه!! چی از ازار دادن دیگران گیرت میاد!؟ خییلی خوشت میاد عصبانیت دیگرانو ببینی... یوما به کمی تعجب بهم نگاه کرد با صدای تقریبا ارومی گفت: هی..تو.... به یوما نگاه نکردم سمت لایتو که حالا جای یوما به من نگاه میکرد رفتم رو به روش ایستادم با اخم و جدیت توی چشم هاش نگاه کردم و حرفم رو ادامه دادم: تو همیشه دوست منو اذیت میکنی فک میکردم فقط با اون اینطوری هستی اما انگار از هر فرصتی برای خورد کردن اعصاب دیگران استفاده میکنی! مشکلت چیه!؟... انگار که عجله ای برای جواب دادن به سوالم نداشته باشه با همون لبخندش به تمام حرف هام گوش داد بعد از این که حرفم تموم شد خم شد سمتم و صورتم رو وارسی کرد لبخندش پرنگ تر شد که با عث شد حس ازردگی پیدا کنم با این حال محکم سر جام ایستادم تا این که بالاخره حرف زد: این خانم کوچولو رو ببین... انگاری خونش به جوش اومده یکهو به طور ناغافل چونم رو توی دستش گرفت و سرم رو به عقب خم کرد حرفش رو ادامه داد: ببینم حاضری بخاطر اون خودتو قربانی کنی!؟