در حال بارگذاری ویدیو ...

136

۵ نظر
گزارش تخلف
K.R.R.A...SHiN
K.R.R.A...SHiN

با شنیدن صدای شین هزاران فکری که به سمتم هجوم میورد متوقف شد: ای بابا... فقط دوتا!؟ فکر میکردم سریع تر از این پیش بره! کارلا با خونسردی جواب شین رو داد: صبر داشته باش بالاخره همشون اینجا جمع میشن... اونا هم هیچ کاری نمیتونن بکنن... با ریشخند نگاهی به من کرد و بعد همراه شین پشتش رو بهم کرد خواستم برم سمتش که دایره ی دورم درخشید پام رو نمیتونستم ازش خارج کنم... لعنتی... حالا چی میشه!؟ یه بار دیگه به اسکارلت و اری نگاه کردم...
یوریپه
تقلای محکمی کردم و خودم رو از زیر دست های کو بیرون کشیدم... داد زدم: گفتم بس کن!!! این کار احمقانست!! دست هام رو محکم گرفت و توی چشم هام نگاه کردو گفت: نکو کوچولو زیاد تقلا نکن به ضرر هردومونه بیا این بازی رو انجام بدیم مطمئنم به تو هم خوش میگذره!! لایتو پشت سر ما ایستاده بود و درحالی که مشتش رو پایین لبش گذاشته بود با لبخند به ما نگاه میکرد تقلای محکم دیگه ای کردم و جواب کو رو دادم: گفتم نه!!! ولم کن!! من این کارو انجام نمیدم تو هم نمیتونی مجبورم کنی!! اینو گفتم و محکم هلش دادم عقب و بعد سریع رفتم سمت در که لایتو بازوم رو گرفت و با همون لبخندش گفت: کجا با این عجله!؟ هنوز که بازیمونو انجام ندادیم! با صدای بلند تری گفتم: بهتون گفتم من این بازی مسخررو انجام نمیدم مگه این که دیوونه باشم این کارو انجام بدم توهم دیگه دست کثیفتو به من نزن بازوم رو سریع بیرون کشیدم که صدای کو در اومد: ای بابا... انگار هیچوقت نمیشه با اخلاق خوب قضیرو پیش برد...بذار بهت یه جور دیگه بفهمونم... چند قدم سمت من برداشت و با نگاهی عجیب بهم زل زدو حرفشو ادامه داد: ما ازت نمیخواییم این کارو انجام بدی! تو مجبوری این کارو انجام بدی!! بعد لبخندی زد که ته دلم خالی شد مچ دستم رو گرفت و محکم فشار داد لحظه ای از ترس به خودم لرزیدم... چطور یکهو یه نفر میتونه از این رو به اون رو بشه... دستم رو کشید و برد سمت دارت هلم داد سمتش و وادارم کرد جلوش بایستم... لبخند لایتو پرنگ تر شد یکی از سوزن های دارت رو برداشت توی دستش چرخوند و گفت: ملایم تر هم میتونستی انجامش بدی کو... اون یه دختره... کو با خنده شونه ای بالا انداخت و اومد کنار لایتو ایستاد:من واقعا از نکو ها سر در نمیارم... لایتو درحالی که سمت من نشونه میگرفت جواب کو رو داد: هیچکس سر در نمیاره... قلبم تند تند میزد دعا دعا میکردم به صورتم نخوره...

نظرات (۵)

Loading...

توضیحات

136

۱۳ لایک
۵ نظر

با شنیدن صدای شین هزاران فکری که به سمتم هجوم میورد متوقف شد: ای بابا... فقط دوتا!؟ فکر میکردم سریع تر از این پیش بره! کارلا با خونسردی جواب شین رو داد: صبر داشته باش بالاخره همشون اینجا جمع میشن... اونا هم هیچ کاری نمیتونن بکنن... با ریشخند نگاهی به من کرد و بعد همراه شین پشتش رو بهم کرد خواستم برم سمتش که دایره ی دورم درخشید پام رو نمیتونستم ازش خارج کنم... لعنتی... حالا چی میشه!؟ یه بار دیگه به اسکارلت و اری نگاه کردم...
یوریپه
تقلای محکمی کردم و خودم رو از زیر دست های کو بیرون کشیدم... داد زدم: گفتم بس کن!!! این کار احمقانست!! دست هام رو محکم گرفت و توی چشم هام نگاه کردو گفت: نکو کوچولو زیاد تقلا نکن به ضرر هردومونه بیا این بازی رو انجام بدیم مطمئنم به تو هم خوش میگذره!! لایتو پشت سر ما ایستاده بود و درحالی که مشتش رو پایین لبش گذاشته بود با لبخند به ما نگاه میکرد تقلای محکم دیگه ای کردم و جواب کو رو دادم: گفتم نه!!! ولم کن!! من این کارو انجام نمیدم تو هم نمیتونی مجبورم کنی!! اینو گفتم و محکم هلش دادم عقب و بعد سریع رفتم سمت در که لایتو بازوم رو گرفت و با همون لبخندش گفت: کجا با این عجله!؟ هنوز که بازیمونو انجام ندادیم! با صدای بلند تری گفتم: بهتون گفتم من این بازی مسخررو انجام نمیدم مگه این که دیوونه باشم این کارو انجام بدم توهم دیگه دست کثیفتو به من نزن بازوم رو سریع بیرون کشیدم که صدای کو در اومد: ای بابا... انگار هیچوقت نمیشه با اخلاق خوب قضیرو پیش برد...بذار بهت یه جور دیگه بفهمونم... چند قدم سمت من برداشت و با نگاهی عجیب بهم زل زدو حرفشو ادامه داد: ما ازت نمیخواییم این کارو انجام بدی! تو مجبوری این کارو انجام بدی!! بعد لبخندی زد که ته دلم خالی شد مچ دستم رو گرفت و محکم فشار داد لحظه ای از ترس به خودم لرزیدم... چطور یکهو یه نفر میتونه از این رو به اون رو بشه... دستم رو کشید و برد سمت دارت هلم داد سمتش و وادارم کرد جلوش بایستم... لبخند لایتو پرنگ تر شد یکی از سوزن های دارت رو برداشت توی دستش چرخوند و گفت: ملایم تر هم میتونستی انجامش بدی کو... اون یه دختره... کو با خنده شونه ای بالا انداخت و اومد کنار لایتو ایستاد:من واقعا از نکو ها سر در نمیارم... لایتو درحالی که سمت من نشونه میگرفت جواب کو رو داد: هیچکس سر در نمیاره... قلبم تند تند میزد دعا دعا میکردم به صورتم نخوره...