یه وقتایی بهمون میگفتن بزرگ شدی..
یه وقتایی بهمون میگفتن بچه ای نمیفهمی..
یعنی ما از حجم این همه نفهمیدنه ضرب خوردیم یا ضرب خوردیم بعد فهمیده شدیم ؟
یا شایدم هردوش بود وسراشتباه خود وخانواده نفهمیدیم که چطورشد ندونستیم که باید دنیا خاکستری نبینیم ندونستیم یه چیزایی پنهان وبازم خیلی چزا رونفهمیدیم ومن هنوزم در عجب اینم چطورما همون کوچولو بی علم بزرگ با علم شدیم وبا تجربه و چطورازامیدای رنگارنگ بچگانه بیشتریمون به تاریکی ناامیدانه رسیدیم
ومن هنوز هم معنی واقعی زندگی ووجود خودمرا نفهمیدم اما به حرکت در این جاده ادامه میدهم بدون اینکه بدانم چرا