در حال بارگذاری ویدیو ...

♥ قسمت پنجاه و چهارم فیک رها شده ♥

۱۵ نظر گزارش تخلف
✦MŔ.ĴƐ♡И.♡ER✦ ♥ _ ♥ خیار نما ♥_♥
✦MŔ.ĴƐ♡И.♡ER✦ ♥ _ ♥ خیار نما ♥_♥

جونگ کوک : تو به فکر خودت باش ... نمیخواد به من دستور بدی من خسته نیستم
من : ببینم اصلا فکر دستتم هستی از اولش داشتی با اون ور میرفتی دستت دوباره خون ریزی میکنه هااا
جونگ کوک : با جابه جا کردن چار تا کلید طوریش نمیشه تو اگه خسته ای برو بخواب من اینو تمومش میکنم
اه ه ه به درک حیف من که به فکر توهم ایشش میخواستم برمااا اما نامردی بود تنها ولش کنم با اینکه کمکیم نمیتونستم بکنم اما انقدری بی چشم و رو نبودم که بعد اینهمه زحمتی که کشیده بود ولش کنم
من : خیلی خوب اصلا گشنت نیست ؟؟؟؟؟/
جونگ کوک گفت نه ولی دقیقا بعدش صدای شکمش بلند شد خندم گرفت اخه ادم چقدر غد و یه دنده ؟؟؟؟
بلند شدم و از اتاق رفتم بیرون برم ببینم تو اشپزخونه خوابگاه چیزی پیدا میشه ؟؟؟؟ تو راه رو که راه میرفتم خیلی تاریک بود کم کم داشتم به سالن اصلی خوابگاه میرسیدم که صدای دنیل نظرمو جلب کرد .......
دنیل : نه هنوز نتونستم کاری کنم ....
پشت تلفن :....................
دنیل : خوب میگی چیکار کنم ؟؟ این پسره مثل چی مواظبشه ... میدونی که سر اون دختر چه بلایی به سرمون اورد نزدیک بود لو بریم
پشت تلفن :.............................
دنیل : به بابا بگو من تا کارمو انجام ندم از این خراب شده بیرون نمیام ... نا امیدش نمیکنم
پشت تلفن : ..................
دنیل : راستی از اون زن و شوهر چه خبر ؟؟؟
پشت تلفن : ............................................
دنیل : هه هنوز در به در دنبال دخترشونن ؟؟؟؟؟ ما پیداش کردیم و اونا با اینکه فک میکردن مواظبشن یهویی گمش کردن واقعا مسخرست اینا چجور پلیس شدن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پشت تلفن : ..................................................
دنیل: اوکی زنده میارمش
همینجور که داشتم گوش میکردم یهویی گوشیم از دستم افتاد رو زمین و باطریش از توش در اومد سریع برش داشتم و در رفتم اگه میفهمید من اونجا بودم مردنم حتمی بود.....

نظرات (۱۵)

Loading...

توضیحات

♥ قسمت پنجاه و چهارم فیک رها شده ♥

۱۰ لایک
۱۵ نظر

جونگ کوک : تو به فکر خودت باش ... نمیخواد به من دستور بدی من خسته نیستم
من : ببینم اصلا فکر دستتم هستی از اولش داشتی با اون ور میرفتی دستت دوباره خون ریزی میکنه هااا
جونگ کوک : با جابه جا کردن چار تا کلید طوریش نمیشه تو اگه خسته ای برو بخواب من اینو تمومش میکنم
اه ه ه به درک حیف من که به فکر توهم ایشش میخواستم برمااا اما نامردی بود تنها ولش کنم با اینکه کمکیم نمیتونستم بکنم اما انقدری بی چشم و رو نبودم که بعد اینهمه زحمتی که کشیده بود ولش کنم
من : خیلی خوب اصلا گشنت نیست ؟؟؟؟؟/
جونگ کوک گفت نه ولی دقیقا بعدش صدای شکمش بلند شد خندم گرفت اخه ادم چقدر غد و یه دنده ؟؟؟؟
بلند شدم و از اتاق رفتم بیرون برم ببینم تو اشپزخونه خوابگاه چیزی پیدا میشه ؟؟؟؟ تو راه رو که راه میرفتم خیلی تاریک بود کم کم داشتم به سالن اصلی خوابگاه میرسیدم که صدای دنیل نظرمو جلب کرد .......
دنیل : نه هنوز نتونستم کاری کنم ....
پشت تلفن :....................
دنیل : خوب میگی چیکار کنم ؟؟ این پسره مثل چی مواظبشه ... میدونی که سر اون دختر چه بلایی به سرمون اورد نزدیک بود لو بریم
پشت تلفن :.............................
دنیل : به بابا بگو من تا کارمو انجام ندم از این خراب شده بیرون نمیام ... نا امیدش نمیکنم
پشت تلفن : ..................
دنیل : راستی از اون زن و شوهر چه خبر ؟؟؟
پشت تلفن : ............................................
دنیل : هه هنوز در به در دنبال دخترشونن ؟؟؟؟؟ ما پیداش کردیم و اونا با اینکه فک میکردن مواظبشن یهویی گمش کردن واقعا مسخرست اینا چجور پلیس شدن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پشت تلفن : ..................................................
دنیل: اوکی زنده میارمش
همینجور که داشتم گوش میکردم یهویی گوشیم از دستم افتاد رو زمین و باطریش از توش در اومد سریع برش داشتم و در رفتم اگه میفهمید من اونجا بودم مردنم حتمی بود.....