در حال بارگذاری ویدیو ...

داستان عشق رسول قسمت 12

Rasoul
Rasoul

به نام خدا
اول از همه ویدئو رو پلی نکن تا بگم ..
...... گزارشگر:سلام مردم کمبود خشونت دار این دیار به مسابقه ما خوش اومدین ..هورا هورا
امروز رستم دلاور که از کارش تو شاهنامه اخراج شده میخواد با این دو تا مورد آزمایشی شکست خورده مبارزه بکنه و اونا له بکنه .
رستم وارد شد و به سمت ما اومد و گفت: شما دو نفر زندگی منو نابود کردین فردوسی منو اخراج کرد منم بی پول شدم زنم طلاقم داد و مهریه اش رو به اجرا گذاشت منم از اجبار وارد این مسابقه شدم و امروز شما دو تا رو همین جا خاک میکنممممممم .
آرش : ریلکس باش پیرمرد 80 ساله تو با این سنت چهطوری میخوای مارو شکست بدی خخخخخخ
رسول : خخخخخ
رستم گرزش را در هوا چرخاند و هر دو ما رو تو یه ضربه زد .
رسول:@___@ @@@@@( حالا ویدئو رو پلی کن ) حالا دست دست وای صبر کن ببینم من کجام اینجا کجاس چرا آرش نیم تنه بالاییش زیر خاکه هه چه با مزه شده لنگاش تو هواعه .. عه اینم که رستمه سلام عموعه رستم چه خبر ؟ رستم : میکشمت (دنبال رسول میکند ) رسول: رستم تو که اینجوری نبودی @___@
بعد از مدتی دویدن....
رستم : نفسم برید چه طوری اینقدر تند میدوی .رسول: من مادر زادی استعداد فرار کردن داشتم تا عبد هم دنبالم کنی نمیتونی منو بگیری
در همین موقع آرش که سرش زیر خاک بود صورت یه موش جلو چشاش بود .
آرش : پس موشی کوچولو اگه منو کمک کنی بهت غذا میدم بدو منو کمک کن .
موش از زیر خاک اومد بیرون ولی اون یه موش کوچولو نبود اون یه موش 1/5 متری با دست و پای شبیه انسان بود آرش رو از زیر خاک کشید بیرون و بهش گفت : من میتونم شما رو از اینجا نجات بدم Yes yes در عوضش باید به قبیله من غذا بدی yes
آرش : قبوله . رئیس موشها : قبیله موش ها برخیزید. یک دفعه گله ای از موشها از زیر خاک بیرون پریدند و خب در همان موقع ...
رسول : رستم قبول نیست تو گرز داری من فقط یه لوله دارم این مبارزه اصلا عادلانه نیست. عه یا حضرت ابولفضل اینا دیگه چین ؟؟؟!!
آرش : موش ها همگی حمله میخوام ریشهای اون پیرمرد رو برام بکنین هاهاهاهاها اهم
گزارشگر :بله مردم عزیز همون طور که میبینین رستم دهنش سرویس شد و این افراد دارن زمین رو میکنن تا فرار کنن ولی نگران نباشید مامور ها حمله کنین
رئیس موش ها : باید سریع تر بکنیم Yes yes
بکن بکن بکن بکن ....... نیم ساعت بعد
بکن بکن خب دیگه نکن رسیدیم حالا نوبت غذاس اوپس دیگه جا نداریم ادامه دارد ..

نظرات (۱۶)

Loading...

توضیحات

داستان عشق رسول قسمت 12

۶ لایک
۱۶ نظر

به نام خدا
اول از همه ویدئو رو پلی نکن تا بگم ..
...... گزارشگر:سلام مردم کمبود خشونت دار این دیار به مسابقه ما خوش اومدین ..هورا هورا
امروز رستم دلاور که از کارش تو شاهنامه اخراج شده میخواد با این دو تا مورد آزمایشی شکست خورده مبارزه بکنه و اونا له بکنه .
رستم وارد شد و به سمت ما اومد و گفت: شما دو نفر زندگی منو نابود کردین فردوسی منو اخراج کرد منم بی پول شدم زنم طلاقم داد و مهریه اش رو به اجرا گذاشت منم از اجبار وارد این مسابقه شدم و امروز شما دو تا رو همین جا خاک میکنممممممم .
آرش : ریلکس باش پیرمرد 80 ساله تو با این سنت چهطوری میخوای مارو شکست بدی خخخخخخ
رسول : خخخخخ
رستم گرزش را در هوا چرخاند و هر دو ما رو تو یه ضربه زد .
رسول:@___@ @@@@@( حالا ویدئو رو پلی کن ) حالا دست دست وای صبر کن ببینم من کجام اینجا کجاس چرا آرش نیم تنه بالاییش زیر خاکه هه چه با مزه شده لنگاش تو هواعه .. عه اینم که رستمه سلام عموعه رستم چه خبر ؟ رستم : میکشمت (دنبال رسول میکند ) رسول: رستم تو که اینجوری نبودی @___@
بعد از مدتی دویدن....
رستم : نفسم برید چه طوری اینقدر تند میدوی .رسول: من مادر زادی استعداد فرار کردن داشتم تا عبد هم دنبالم کنی نمیتونی منو بگیری
در همین موقع آرش که سرش زیر خاک بود صورت یه موش جلو چشاش بود .
آرش : پس موشی کوچولو اگه منو کمک کنی بهت غذا میدم بدو منو کمک کن .
موش از زیر خاک اومد بیرون ولی اون یه موش کوچولو نبود اون یه موش 1/5 متری با دست و پای شبیه انسان بود آرش رو از زیر خاک کشید بیرون و بهش گفت : من میتونم شما رو از اینجا نجات بدم Yes yes در عوضش باید به قبیله من غذا بدی yes
آرش : قبوله . رئیس موشها : قبیله موش ها برخیزید. یک دفعه گله ای از موشها از زیر خاک بیرون پریدند و خب در همان موقع ...
رسول : رستم قبول نیست تو گرز داری من فقط یه لوله دارم این مبارزه اصلا عادلانه نیست. عه یا حضرت ابولفضل اینا دیگه چین ؟؟؟!!
آرش : موش ها همگی حمله میخوام ریشهای اون پیرمرد رو برام بکنین هاهاهاهاها اهم
گزارشگر :بله مردم عزیز همون طور که میبینین رستم دهنش سرویس شد و این افراد دارن زمین رو میکنن تا فرار کنن ولی نگران نباشید مامور ها حمله کنین
رئیس موش ها : باید سریع تر بکنیم Yes yes
بکن بکن بکن بکن ....... نیم ساعت بعد
بکن بکن خب دیگه نکن رسیدیم حالا نوبت غذاس اوپس دیگه جا نداریم ادامه دارد ..