در حال بارگذاری ویدیو ...

داستان ترسناک ((درخواستی))

۲۴ نظر
گزارش تخلف
☀~サカマキラシャ~☀اف-ان
☀~サカマキラシャ~☀اف-ان

اثرانگشت


عموی بزرگم یه خانه خرید و اون رو بازسازی کرد... توی این خونه قبلا یعنی 10سال پیش یه دکتر اونجا زندگی میکرد... مطب و داروخانه ی دکتر هم پشت خامه قرار داره.... دکتر 10سال پیش مرده است.... توی اون شهر وقتی یه نفر بمیره یه رسم و رسوماتی دارن... اینکه روی ایینه ها پارچه های تیره ای بندازن.... از قرار که خانواده ی دکتر از این رسم خبر نداشتن..........اولین روزی که رفتم توی خونه ی عموم روی یکی از ایینه ها اثر انگشت هایی دیدم سعی کردم اون هارو پاک کنم اما پاک نمیشدن.... اثر انگشت ها به رنگ قرمز بود..... یعنی خون بود.... وقتی میرفتم تو سالن صدای پیانو و قدم هایی رو میشنیدم.... یه روز رفتم توی اون مطب دکتر که عموم هنوز خرابش نکردع بود..... وقتی رفتم داخل مطب یه نفربا روپوش سفید و خونی پشت میز نشسته بود.... وقتی جلو تر رفتم صورتش رو دیدم... صورتش پر از خون بود.... هنوز یادم میاد که چه قدر جیغ زدم و قسم خوردم دیگه به خانه ی عمویم نروم




مثلا ترسناک بود :| خیلیم چرت شد اه

نظرات (۲۴)

Loading...

توضیحات

داستان ترسناک ((درخواستی))

۲۱ لایک
۲۴ نظر

اثرانگشت


عموی بزرگم یه خانه خرید و اون رو بازسازی کرد... توی این خونه قبلا یعنی 10سال پیش یه دکتر اونجا زندگی میکرد... مطب و داروخانه ی دکتر هم پشت خامه قرار داره.... دکتر 10سال پیش مرده است.... توی اون شهر وقتی یه نفر بمیره یه رسم و رسوماتی دارن... اینکه روی ایینه ها پارچه های تیره ای بندازن.... از قرار که خانواده ی دکتر از این رسم خبر نداشتن..........اولین روزی که رفتم توی خونه ی عموم روی یکی از ایینه ها اثر انگشت هایی دیدم سعی کردم اون هارو پاک کنم اما پاک نمیشدن.... اثر انگشت ها به رنگ قرمز بود..... یعنی خون بود.... وقتی میرفتم تو سالن صدای پیانو و قدم هایی رو میشنیدم.... یه روز رفتم توی اون مطب دکتر که عموم هنوز خرابش نکردع بود..... وقتی رفتم داخل مطب یه نفربا روپوش سفید و خونی پشت میز نشسته بود.... وقتی جلو تر رفتم صورتش رو دیدم... صورتش پر از خون بود.... هنوز یادم میاد که چه قدر جیغ زدم و قسم خوردم دیگه به خانه ی عمویم نروم




مثلا ترسناک بود :| خیلیم چرت شد اه