در حال بارگذاری ویدیو ...

رمان کره ای جنون عشق قسمت4 پارت1

۱۸ نظر گزارش تخلف
ihan and amber(خدای مظلومیت)
ihan and amber(خدای مظلومیت)

برگشتم به عقب دیدم سوکی همونطور وایساده بود ویه پوزخند زده بود یه لحضه گفتم نکنه یه مانکنه اخه هیچ تکونی نمیخوردو فقط همون پوزخندرو لباش بود!!گفتم اقای جانگ شما اینجا چکار میکنی!؟؟گفت اومدم به یکی سربزنم راستی تو نمیخوای امضا یا عکس بگیری!؟؟گفتم :مرسی خوردم امضا دارم ولی برگه اضافی واسه امضا گرفتن ندارم!!
یه قهقهه بلند کردوگفت:از شخصیتت خوشم میاد مث خودم مغروری
_تو مثل منی نه من مثل تو!
_چندسالته که من باید مثل توباشم!؟؟
_اصل سن عقلیه
_خب من سن عقلیم 2برابر سنمه
_پس مغز فسیلی هستی
(وای خاک توسرم خواستم طرح دوستی بریزم ولی دارم عصبیش میکنم الانه که کارمون به گیس و گیس کشی بکشه البته خوبیش اینه موهای من کوتاه تراز اونه)برگشتم سمت بچه ها که دهنشون اندازه دهن دایناسورباز شده بود
هاجین گفت:سانگ هون تو اوپاسوکی رو میشناسی!؟؟
_مگه تو نمیشناسی!؟؟
یهو دیدم هاجین اویزون سوکی شدبه عکس انداختن( وای مامان که این دختر ابروموبرد جلوی سوکی)
بعد ازعکس انداختن برگه دراورد که امضابگیره که سوکی درحالی که داشت امضا میداد گفت:ازاین دخترخانوم یادبگیرکه موقعیت امضاگرفتن از منو ازدست نمیده
جونگوک بعد از سلام کردن با سوکی رفت واسه تصویه بیمارستان و شوگان هم که به قول خودش یه قرار مهم داشت جلوتراز ما رفت ولی هاجین همچنان مشغول حرف زدن با سوکی بود سوکی یواش درگوش هاجین گفت :برو بهش بگو بیاد امضابگیره {مثلا خواست درگوشی حرف بزنه ولی صداش تا خونه ماهم رفت!}هاجین هم سری به علامت تایید تکون داد و اومدسمت من و یه برگه و خودکار گرفت سمتم وگفت:"امضا"وباچشم به سوکی اشاره کرد منم خیلی ریلکس روش امضاکردمو رفتم دادمش دست سوکی وگفتم:توکه امضا میخواستی رک و روراست به خودم میگفتی
دیدم یه نگاه شیطنت امیز اول به من بعد به هاجین انداخت وگفت:مرسی بانو که بهم افتخارداد
دیگه کم کم داشتم دوستی رو به دشمنی تبدیل می کردم واسه همین ترجیح دادم زودتر بفرستمش که بره واسه همین بهش گفتم:

نظرات (۱۸)

Loading...

توضیحات

رمان کره ای جنون عشق قسمت4 پارت1

۲۳ لایک
۱۸ نظر

برگشتم به عقب دیدم سوکی همونطور وایساده بود ویه پوزخند زده بود یه لحضه گفتم نکنه یه مانکنه اخه هیچ تکونی نمیخوردو فقط همون پوزخندرو لباش بود!!گفتم اقای جانگ شما اینجا چکار میکنی!؟؟گفت اومدم به یکی سربزنم راستی تو نمیخوای امضا یا عکس بگیری!؟؟گفتم :مرسی خوردم امضا دارم ولی برگه اضافی واسه امضا گرفتن ندارم!!
یه قهقهه بلند کردوگفت:از شخصیتت خوشم میاد مث خودم مغروری
_تو مثل منی نه من مثل تو!
_چندسالته که من باید مثل توباشم!؟؟
_اصل سن عقلیه
_خب من سن عقلیم 2برابر سنمه
_پس مغز فسیلی هستی
(وای خاک توسرم خواستم طرح دوستی بریزم ولی دارم عصبیش میکنم الانه که کارمون به گیس و گیس کشی بکشه البته خوبیش اینه موهای من کوتاه تراز اونه)برگشتم سمت بچه ها که دهنشون اندازه دهن دایناسورباز شده بود
هاجین گفت:سانگ هون تو اوپاسوکی رو میشناسی!؟؟
_مگه تو نمیشناسی!؟؟
یهو دیدم هاجین اویزون سوکی شدبه عکس انداختن( وای مامان که این دختر ابروموبرد جلوی سوکی)
بعد ازعکس انداختن برگه دراورد که امضابگیره که سوکی درحالی که داشت امضا میداد گفت:ازاین دخترخانوم یادبگیرکه موقعیت امضاگرفتن از منو ازدست نمیده
جونگوک بعد از سلام کردن با سوکی رفت واسه تصویه بیمارستان و شوگان هم که به قول خودش یه قرار مهم داشت جلوتراز ما رفت ولی هاجین همچنان مشغول حرف زدن با سوکی بود سوکی یواش درگوش هاجین گفت :برو بهش بگو بیاد امضابگیره {مثلا خواست درگوشی حرف بزنه ولی صداش تا خونه ماهم رفت!}هاجین هم سری به علامت تایید تکون داد و اومدسمت من و یه برگه و خودکار گرفت سمتم وگفت:"امضا"وباچشم به سوکی اشاره کرد منم خیلی ریلکس روش امضاکردمو رفتم دادمش دست سوکی وگفتم:توکه امضا میخواستی رک و روراست به خودم میگفتی
دیدم یه نگاه شیطنت امیز اول به من بعد به هاجین انداخت وگفت:مرسی بانو که بهم افتخارداد
دیگه کم کم داشتم دوستی رو به دشمنی تبدیل می کردم واسه همین ترجیح دادم زودتر بفرستمش که بره واسه همین بهش گفتم:

سرگرمی و طنز