در حال بارگذاری ویدیو ...

رمان مهدوی ادموند قسمت 45

گل نرگس(آتش به اختیار-helper of savior)
گل نرگس(آتش به اختیار-helper of savior)

ادموند مانند مرده متحرکی بود که اراده‌ای از خود نداشت و نمی‌دانست در اطرافش چه می‌گذرد! لحظه وداع دو دلداده یکی از تلخ‌ترین و سخت‌ترین لحظات زندگی است، ادموند همسرش را به سینه چسباند و در آغوش فشرد. هر دو به تلخی گریستند، شانه‌های ادموند از شدت گریه آن‌چنان تکان می‌خورد که ملیکا احساس می‌کرد هرلحظه ممکن است قلبش از تپش بایستد.

چندین بار وسوسه شد خبری را که در دلش نگه‌ داشته بود، به او بگوید تا شاید آرام گیرد اما باز صلاح ‌دید سکوت کند. در همین موقع آرتور وارد شد تا ملیکا را با خود ببرد، نگاهش با دوستش تلاقی کرد، درهم‌شکسته بود. آرتور در چهره ادموند یأس و شکست را به‌وضوح می‌دید اما این تنها راه‌حل منطقی برای نجات جانش بود، شانه‌های او را بین دستانش گرفت و گفت: قوی باش رفیق، دوره سختی‌ها به پایان می رسه. مطمئنم... و ادموند به‌زور سری تکان داد. بعد از رفتن ملیکا و آرتور، او دیگر نمی‌توانست روی پاهایش بایستد، گویی زانوانش تحمل پیکرش را نداشت. ادموند در هم شکست.

#رمان_مهدوی ۴۶

کانال "مهدیاران"
T.me/joinchat/ESW1Az_J7HTsdzr4CymTtw

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

رمان مهدوی ادموند قسمت 45

۰ لایک
۰ نظر

ادموند مانند مرده متحرکی بود که اراده‌ای از خود نداشت و نمی‌دانست در اطرافش چه می‌گذرد! لحظه وداع دو دلداده یکی از تلخ‌ترین و سخت‌ترین لحظات زندگی است، ادموند همسرش را به سینه چسباند و در آغوش فشرد. هر دو به تلخی گریستند، شانه‌های ادموند از شدت گریه آن‌چنان تکان می‌خورد که ملیکا احساس می‌کرد هرلحظه ممکن است قلبش از تپش بایستد.

چندین بار وسوسه شد خبری را که در دلش نگه‌ داشته بود، به او بگوید تا شاید آرام گیرد اما باز صلاح ‌دید سکوت کند. در همین موقع آرتور وارد شد تا ملیکا را با خود ببرد، نگاهش با دوستش تلاقی کرد، درهم‌شکسته بود. آرتور در چهره ادموند یأس و شکست را به‌وضوح می‌دید اما این تنها راه‌حل منطقی برای نجات جانش بود، شانه‌های او را بین دستانش گرفت و گفت: قوی باش رفیق، دوره سختی‌ها به پایان می رسه. مطمئنم... و ادموند به‌زور سری تکان داد. بعد از رفتن ملیکا و آرتور، او دیگر نمی‌توانست روی پاهایش بایستد، گویی زانوانش تحمل پیکرش را نداشت. ادموند در هم شکست.

#رمان_مهدوی ۴۶

کانال "مهدیاران"
T.me/joinchat/ESW1Az_J7HTsdzr4CymTtw