در حال بارگذاری ویدیو ...

134

۷ نظر
گزارش تخلف
K.R.R.A...SHiN
K.R.R.A...SHiN

سعی میکنم تمام احساسات مثبت و محبتم رو داخل این آغوش بریزم... چشم هام رو میبندم... بی حرکت بدون هیچ کلام و واکنشی سر جاش میمونه بعد از چند ثانیه نفس هاش آروم و عمیق میشه...دست هاش که آروم دورم حلقه میشد رو احساس میکردم که یکهو با صدای داد خشم آلودی متوقف شدن: چه غلطی داری میکنی!؟ سریع آزوسا رو ول میکنم و برمیگردمو به پشت سرم نگاه میکنم کاناتو با چشم هایی گشاد شده از خشم درحالی که از صورتش تنفر و انزجار میبارید به ما نگاه میکرد شکه شده بودم نمیدونستم چی بگم که با حرکت یهویی کاناتو شکم بیشتر شد نعره زد: چطور جرعت کردی!؟ اون عروسک منه!!!! من!!!!.. توی چند ثانیه ی کوتا چه مشتی هواله ی صورت آزوسا کرد دست هام رو گرفتم جلوی دهنم و یه گام به عقب برداشتم آزوسا محکم به دیوار خورد دستش رو کنار صورتش گذاشت و با درد لبخندی زد لبخندش بیشتر کاناتو رو عصبی کرد دست هاش رو مشت کرد کل بدنش از خشم میلرزید داد زد: عوضی!! میکشمت!! دوباره سمت آزوسا حمله ور شد نه نفهمیدم چجوری اما خودم رو سریع جلوی آزوسا انداختم و داد زدم: بسه!!! نزنش! با این حرکت من کاناتو توی یه قدمی آزوسا توقف کرد با همون تن صدا گفت: برو کنار! من باید امروز اینو بکشم باید تیکه تیکش کنم و جسدش رو بسوزونم!! مچ دستم رو محکم گرفت و کشیدم کنار با چنان قدرتی این کارو کرد که محکم خوردم زمین یقه ی آزوسارو که بدون هیچ تقلایی بهش نگاه میکرد رو گرفت و مشتش رو بالا اورد... جیغ زدم: نزنش!!! و چشم هام رو محکم بستم... منتظر شنیده شدن برخورد صدای مشت کاناتو با صورت آزوسا بودم اما هیچ صدایی شنیده نمیشد چشم هام رو با مکث باز کردم و با تعجب دیدم کاناتو درحالی که مشتش توی هوا مونده بود سر جاش مونده فشار و لرز رو توی بدنش میشد حس کرد انگار نیرویی سر جا خشکش کرده باشه... شکه به این صحنه نگاه میکردم که با باز شدن در برگشتم و به در نگاه کردم همون موقع بدن کاناتو ول شد یقه ی آزوسارو ول کرد و دوزانو جلوی پاهای ازوسا زمین خورد... حس میکردم... میدونستم این نیرو یه جورایی از درون خودمه خوشحال بودم که باعث شده بودم آزوسا بیشتر از این آسیب نبینه اما با دیدن نگاه خشمگین یوما خوشحالیم از بین رفت... سریع رومو ازش برگردوندم و به زمین نگاه کردم... نگاه یوما روی ازوسا و کاناتو افتاد با عصبانیت گفت: هوی!!! احمق!! فک کردی کی هستی اینجا رو گذاشتی رو سرت!!

نظرات (۷)

Loading...

توضیحات

134

۱۵ لایک
۷ نظر

سعی میکنم تمام احساسات مثبت و محبتم رو داخل این آغوش بریزم... چشم هام رو میبندم... بی حرکت بدون هیچ کلام و واکنشی سر جاش میمونه بعد از چند ثانیه نفس هاش آروم و عمیق میشه...دست هاش که آروم دورم حلقه میشد رو احساس میکردم که یکهو با صدای داد خشم آلودی متوقف شدن: چه غلطی داری میکنی!؟ سریع آزوسا رو ول میکنم و برمیگردمو به پشت سرم نگاه میکنم کاناتو با چشم هایی گشاد شده از خشم درحالی که از صورتش تنفر و انزجار میبارید به ما نگاه میکرد شکه شده بودم نمیدونستم چی بگم که با حرکت یهویی کاناتو شکم بیشتر شد نعره زد: چطور جرعت کردی!؟ اون عروسک منه!!!! من!!!!.. توی چند ثانیه ی کوتا چه مشتی هواله ی صورت آزوسا کرد دست هام رو گرفتم جلوی دهنم و یه گام به عقب برداشتم آزوسا محکم به دیوار خورد دستش رو کنار صورتش گذاشت و با درد لبخندی زد لبخندش بیشتر کاناتو رو عصبی کرد دست هاش رو مشت کرد کل بدنش از خشم میلرزید داد زد: عوضی!! میکشمت!! دوباره سمت آزوسا حمله ور شد نه نفهمیدم چجوری اما خودم رو سریع جلوی آزوسا انداختم و داد زدم: بسه!!! نزنش! با این حرکت من کاناتو توی یه قدمی آزوسا توقف کرد با همون تن صدا گفت: برو کنار! من باید امروز اینو بکشم باید تیکه تیکش کنم و جسدش رو بسوزونم!! مچ دستم رو محکم گرفت و کشیدم کنار با چنان قدرتی این کارو کرد که محکم خوردم زمین یقه ی آزوسارو که بدون هیچ تقلایی بهش نگاه میکرد رو گرفت و مشتش رو بالا اورد... جیغ زدم: نزنش!!! و چشم هام رو محکم بستم... منتظر شنیده شدن برخورد صدای مشت کاناتو با صورت آزوسا بودم اما هیچ صدایی شنیده نمیشد چشم هام رو با مکث باز کردم و با تعجب دیدم کاناتو درحالی که مشتش توی هوا مونده بود سر جاش مونده فشار و لرز رو توی بدنش میشد حس کرد انگار نیرویی سر جا خشکش کرده باشه... شکه به این صحنه نگاه میکردم که با باز شدن در برگشتم و به در نگاه کردم همون موقع بدن کاناتو ول شد یقه ی آزوسارو ول کرد و دوزانو جلوی پاهای ازوسا زمین خورد... حس میکردم... میدونستم این نیرو یه جورایی از درون خودمه خوشحال بودم که باعث شده بودم آزوسا بیشتر از این آسیب نبینه اما با دیدن نگاه خشمگین یوما خوشحالیم از بین رفت... سریع رومو ازش برگردوندم و به زمین نگاه کردم... نگاه یوما روی ازوسا و کاناتو افتاد با عصبانیت گفت: هوی!!! احمق!! فک کردی کی هستی اینجا رو گذاشتی رو سرت!!