قسمت ۵ و ۶ who is she? کپ

•°☆ʀᴜʙʏᴊᴀɴᴇ☆°•
•°☆ʀᴜʙʏᴊᴀɴᴇ☆°•

هیونا بعد از نجات توسط کیم جونگ مین، توی یه کوچه‌ خلوت کنار یه دیوار وایساده بود. دستش هنوز درد میکرد و نفسش یکم به شماره افتاده بود.

کیم جونگ مین کنار اون وایساده بود و با نگاهی جدی گفت: 《تو باید مواظب خودت باشی. نمیتونم همیشه پشت سرت باشم.》

هیونا برای یه لحظه نگاهش رو به زمین دوخت، گونه‌هاش یکم سرخ شد و با صدایی آهسته گفت: 《من... نیازی به کمک کسی ندارم...》

ولی حتی خودش هم میدونست که این حرف فقط یه دفاع بود. قلبش هنوز ار لمس انسانی که به کمکش اومده بود، یکم گیج بود.

کیم جونگ مین لبخند زد و گفت: 《اگه فکر میکنی که میتونی تنها باشی، اشتباه میکنی.》

هیونا نگاهش رو از اون گرفت و به سمت تاریکی رفت، ولی قدماش کند‌تر و محتاط‌تر شده بود. این لحظه شروع تغییر کوچیک توی هیونا بود، اون که همیشه از نزدیک شدن به انسانا اجتناب میکرد، برای اولین بار احساس وابستگی نسبت به یه انسان عادی رو تجربه کرد.

در همین حال، کارآگاه کیم جونگ مین توی دلش گفت: 《هیونا... تو خیلی قوی‌ای، ولی حتی قوی ترین ها هم به کسی نیاز دارن.》

و این، شروع یه رابطه پیچیده و آروم بین خدا و انسان بود، رابطه‌ای که با هر ماموریت خطرناک‌تر و عمیق‌تر میشد.

قسمت ۶ توی کامنتا

نظرات (۵)

Loading...

توضیحات

قسمت ۵ و ۶ who is she? کپ

۲۳ لایک
۵ نظر

هیونا بعد از نجات توسط کیم جونگ مین، توی یه کوچه‌ خلوت کنار یه دیوار وایساده بود. دستش هنوز درد میکرد و نفسش یکم به شماره افتاده بود.

کیم جونگ مین کنار اون وایساده بود و با نگاهی جدی گفت: 《تو باید مواظب خودت باشی. نمیتونم همیشه پشت سرت باشم.》

هیونا برای یه لحظه نگاهش رو به زمین دوخت، گونه‌هاش یکم سرخ شد و با صدایی آهسته گفت: 《من... نیازی به کمک کسی ندارم...》

ولی حتی خودش هم میدونست که این حرف فقط یه دفاع بود. قلبش هنوز ار لمس انسانی که به کمکش اومده بود، یکم گیج بود.

کیم جونگ مین لبخند زد و گفت: 《اگه فکر میکنی که میتونی تنها باشی، اشتباه میکنی.》

هیونا نگاهش رو از اون گرفت و به سمت تاریکی رفت، ولی قدماش کند‌تر و محتاط‌تر شده بود. این لحظه شروع تغییر کوچیک توی هیونا بود، اون که همیشه از نزدیک شدن به انسانا اجتناب میکرد، برای اولین بار احساس وابستگی نسبت به یه انسان عادی رو تجربه کرد.

در همین حال، کارآگاه کیم جونگ مین توی دلش گفت: 《هیونا... تو خیلی قوی‌ای، ولی حتی قوی ترین ها هم به کسی نیاز دارن.》

و این، شروع یه رابطه پیچیده و آروم بین خدا و انسان بود، رابطه‌ای که با هر ماموریت خطرناک‌تر و عمیق‌تر میشد.

قسمت ۶ توی کامنتا