در حال بارگذاری ویدیو ...

قسمت 847 پرواز(خلاصه در توضیحات)

۵۵ نظر
گزارش تخلف
♥♥.::☆aida☆::.♥♥
♥♥.::☆aida☆::.♥♥

خیلی ببخشیدکه قسمته قبلوپیدانکردم بزارم ببخشید
خلاصه:این قسمت باچکورشروع میشه که به ایملی میگه داری چیکارمیکنی؟توحامله ای نبایداینوبخوری
ایملی میگه:یادم رفته بود که باردارم چکورمیگه اگربرای بچه اتفاقی بیقته چی ایملی میگه :هیچی نمیشه چکور میگه یکم بیشترحواسه خودتو داشته باش ایملی میگه من منتظره روزی ام که بچم تو بقلم باشه و میره بخش بعد:همه تو مراسم دعان که ایملی میره اتافو به زنی که بهش رشوه داده بودفکر میکنه که ویوان میاد.و مدارکی که ثابت میکنه ایملی باردارنیستواز کتش درمیاره وبعدبالشتوازشکمش درمیاره ومیگه چرا ایملی چرا بهم نگفتی که بچمون افتاده تو منوبازی گرفتی وازایمانم نسبت بهت سواستفاده کردی تویه دروغگویی ایملی میگه من این دروغاروبخاطرتوگفتم چون میدونستم اگربدونی ناراحت میشی ویوان گلوی ایملی و میگیره ومیگه تونشونه عشقمونونابودکردی و من یه لحظه ام نمیخوام حضورتوببینم پس گمشو و ایملی و پرت میکنه بیرون ویوان میخواد بره که چکورمیاد میگه چیزی شده؟ویوان میگه مگه قراره چیزی بشه چکور میگه اخه صدای دادوفریادمیاد ویوان میگه لابداشتباه میکنی همچین چیزی نیست چکورمیگه ایملی کجایی من که میدونم اینجایی و ویوانم میگه اره بیاوایملی اشکاشوپاک میکنه وبالشتومیزاره توشکمشومیره و بعد میرن تو مراسمه دعابخش آخر:چکور و سورج درحال بحث کردنن که اخرش میخندن

نظرات (۵۵)

Loading...

توضیحات

قسمت 847 پرواز(خلاصه در توضیحات)

۲۷ لایک
۵۵ نظر

خیلی ببخشیدکه قسمته قبلوپیدانکردم بزارم ببخشید
خلاصه:این قسمت باچکورشروع میشه که به ایملی میگه داری چیکارمیکنی؟توحامله ای نبایداینوبخوری
ایملی میگه:یادم رفته بود که باردارم چکورمیگه اگربرای بچه اتفاقی بیقته چی ایملی میگه :هیچی نمیشه چکور میگه یکم بیشترحواسه خودتو داشته باش ایملی میگه من منتظره روزی ام که بچم تو بقلم باشه و میره بخش بعد:همه تو مراسم دعان که ایملی میره اتافو به زنی که بهش رشوه داده بودفکر میکنه که ویوان میاد.و مدارکی که ثابت میکنه ایملی باردارنیستواز کتش درمیاره وبعدبالشتوازشکمش درمیاره ومیگه چرا ایملی چرا بهم نگفتی که بچمون افتاده تو منوبازی گرفتی وازایمانم نسبت بهت سواستفاده کردی تویه دروغگویی ایملی میگه من این دروغاروبخاطرتوگفتم چون میدونستم اگربدونی ناراحت میشی ویوان گلوی ایملی و میگیره ومیگه تونشونه عشقمونونابودکردی و من یه لحظه ام نمیخوام حضورتوببینم پس گمشو و ایملی و پرت میکنه بیرون ویوان میخواد بره که چکورمیاد میگه چیزی شده؟ویوان میگه مگه قراره چیزی بشه چکور میگه اخه صدای دادوفریادمیاد ویوان میگه لابداشتباه میکنی همچین چیزی نیست چکورمیگه ایملی کجایی من که میدونم اینجایی و ویوانم میگه اره بیاوایملی اشکاشوپاک میکنه وبالشتومیزاره توشکمشومیره و بعد میرن تو مراسمه دعابخش آخر:چکور و سورج درحال بحث کردنن که اخرش میخندن