در حال بارگذاری ویدیو ...

از کجا شروع کنم؟پارت سوم..."کپشن"

۱۳ نظر گزارش تخلف
′ʋɨօʟɛȶ`♪
′ʋɨօʟɛȶ`♪

"خب بچه ها، از هفته بعدی امتحانات`میان ترم`شروع میشه! امیدوارم خوب خودتون رو آماده کرده باشید! یوکی! همراهم بیا به دفتر مدیر"
"زنگ تفریح"
"برنامه`ات برای امتحان چیه؟"
"به نظر خودت قراره چکار کنم؟ این هفته رو کلا درس میخونم! همیشه اینطوری تونستم امتحان`هارو پاس کنم؛ تو که حتما همین الانش هم همه رو خوندی"
"خوندم ولی...."
"ولی؟"
"نگران نمره`هام هستم! با وجود دانش آموز جدید میترسم نتونم رتبه 1 بشم! توهم که پدرمو دیدی! واقعا از دیدن صورتش زمانی که نمراتم رو میبینه، میترسم"
"باز شدن درِ کلاس : تاکو ایشیوا دفترِ مدیر دنبالت میگرده!"
"رفتن به اتاق مدیریت"
"تاکو پسرم بیا بشین"
وقتی وارد اتاق شدم...تورو دیدم! روی صندلی کنارم نشسته بودی؛ توی نگاه و رفتارت غرور خاصی بود؛ هیچوقت خودت رو برتر نمیدونستی و در ازاش همیشه خودت رو بهترین میکردی! توی امتحانات مستمر همیشه بالاترین رتبه و نمرات رو میگرفتی و توی همه`ی کارها و رویداد`های مدرسه هم شرکت میکردی! اون زمان تو فقط رقیبی بودی که با تمامِ وجودم ازش میترسیدم؛
"تاکو!...به زودی یک کمپِ آموزشی اجباری برگزار میشه...از هر مدرسه یک گروه 4 نفره باید به این کمپ برن! فعلا معلم ها یوکس رو پیشنهاد کردن! از یوکی پرسیدیم و اون تورو پیشنهاد کرد!"
"من رو؟"
عصبی و متعجب بهت نگاه کردم...چطور توی این شرایط هم خونسردی کاملِ خودت رو حفظ کردی؟
"جناب مدیر، شما خودتون بهتر از وضعیت من برای امتحانات خبر دارید! یک هفته دیگه امتحانات میان ترم شروع میشه! من نمیتونم بخاطر کمپ درس خوندنم رو عقب بندازم!"
"البته البته! درکتون میکنم! ولی پیشنهادی میدم که مطمئنم نمیتونی ردش کنی! توی کمپ قراره مسابقاتی برگزار بشه! و مدرسه اینومی هم قراره توی این کمپ شرکت کنه!بنظرتون به عنوان مدسه برتر میتونم اجازه بدم یه مدرسه ساده مثل "اینومی"برنده این مسابقات باشه؟......"کامنت ها"

نظرات (۱۳)

Loading...

توضیحات

از کجا شروع کنم؟پارت سوم..."کپشن"

۱۸ لایک
۱۳ نظر

"خب بچه ها، از هفته بعدی امتحانات`میان ترم`شروع میشه! امیدوارم خوب خودتون رو آماده کرده باشید! یوکی! همراهم بیا به دفتر مدیر"
"زنگ تفریح"
"برنامه`ات برای امتحان چیه؟"
"به نظر خودت قراره چکار کنم؟ این هفته رو کلا درس میخونم! همیشه اینطوری تونستم امتحان`هارو پاس کنم؛ تو که حتما همین الانش هم همه رو خوندی"
"خوندم ولی...."
"ولی؟"
"نگران نمره`هام هستم! با وجود دانش آموز جدید میترسم نتونم رتبه 1 بشم! توهم که پدرمو دیدی! واقعا از دیدن صورتش زمانی که نمراتم رو میبینه، میترسم"
"باز شدن درِ کلاس : تاکو ایشیوا دفترِ مدیر دنبالت میگرده!"
"رفتن به اتاق مدیریت"
"تاکو پسرم بیا بشین"
وقتی وارد اتاق شدم...تورو دیدم! روی صندلی کنارم نشسته بودی؛ توی نگاه و رفتارت غرور خاصی بود؛ هیچوقت خودت رو برتر نمیدونستی و در ازاش همیشه خودت رو بهترین میکردی! توی امتحانات مستمر همیشه بالاترین رتبه و نمرات رو میگرفتی و توی همه`ی کارها و رویداد`های مدرسه هم شرکت میکردی! اون زمان تو فقط رقیبی بودی که با تمامِ وجودم ازش میترسیدم؛
"تاکو!...به زودی یک کمپِ آموزشی اجباری برگزار میشه...از هر مدرسه یک گروه 4 نفره باید به این کمپ برن! فعلا معلم ها یوکس رو پیشنهاد کردن! از یوکی پرسیدیم و اون تورو پیشنهاد کرد!"
"من رو؟"
عصبی و متعجب بهت نگاه کردم...چطور توی این شرایط هم خونسردی کاملِ خودت رو حفظ کردی؟
"جناب مدیر، شما خودتون بهتر از وضعیت من برای امتحانات خبر دارید! یک هفته دیگه امتحانات میان ترم شروع میشه! من نمیتونم بخاطر کمپ درس خوندنم رو عقب بندازم!"
"البته البته! درکتون میکنم! ولی پیشنهادی میدم که مطمئنم نمیتونی ردش کنی! توی کمپ قراره مسابقاتی برگزار بشه! و مدرسه اینومی هم قراره توی این کمپ شرکت کنه!بنظرتون به عنوان مدسه برتر میتونم اجازه بدم یه مدرسه ساده مثل "اینومی"برنده این مسابقات باشه؟......"کامنت ها"

موسیقی و هنر