رفیق مهربان و یار همدم، علیرضا افتخاری و نی محمد موسوی اجرای خصوصی، سحر بلبل حکایت با صبا کرد، یکی درد و یکی درمان پسندد

عباس
عباس

رفیق مهربان و یار همدم
همه کس دوست می‌دارند و من هم
حدیث عشق اگر گویی گناه است
گناه اول ز حوا بود و آدم
گرفتار کمند ماه رویان
نه از مدحش خبر باشد نه از ذم
چو دست مهربان بر سینه‌ی ریش
به گیتی در ندارم هیچ مرهم
بگردان ساقیا جام لبالب
بیاموز از فلک دور دمادم
اگر دانی که دنیا غم نیرزد
به روی دوستان خوش باش و خرم
غنیمت دان اگر دانی که هر روز
ز عمر مانده روزی می‌شود کم
منه دل بر سرای عمر سعدی
که بنیادش نه بنیادیست محکم
برو شادی کن ای یار دل افروز
چو خاکت می‌خورد چندین مخور غم
از زبان علیرضا افتخاری درباره‌ی این اجرا:
اگر از بنده فقط آواز رفیق مهربان و یار همدم به همراه نی استاد محمد موسوی بیادگار باقی میماند برای همیشه کافی بود و نیازی به خواندن آوازی دیگر نبود. این اجرا را به استاد شجریان دادم و بعدها گفت تا ۴ صبح بارها آنرا شنیدم و اشک ریختم. بقول شاعری که می‌فرمایند:
من نه آنم که دو صد نکته‌ی رنگین گویم
من چو فرهاد یکی گویم و شیرین گویم
خیلی از عاشقان با این آواز گریه کردند.
در آن زمان اساتید گفتند جوانی آمده که می‌تواند دلهای عاشق را تسلی دهد، اما غریبی و تنهایی من در شهر تهران فکرم را سخت تحت الشعاع قرار می‌داد.
می‌خواهم بگویم بدون کمک و راهنما ممکن نیست جوان ها به سر منزل مقصود برسند.
این آواز شرح حال جوانی امثال بنده و آوارگی‌هایی باشد که در بی‌کسی و تنهایی در شهری غریب کشیده‌ام.
سحر بلبل حکایت با صبا کرد
که عشق روی گل با ما چه‌ها کرد
من از بیگانگان هرگز ننالم
که با من هر چه کرد آن آشنا کرد
غنیمت دان اگر دانی که هر روز
ز عمر مانده روزی می‌شود کم
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد

نظرات (۱)

Loading...

توضیحات

رفیق مهربان و یار همدم، علیرضا افتخاری و نی محمد موسوی اجرای خصوصی، سحر بلبل حکایت با صبا کرد، یکی درد و یکی درمان پسندد

۵ لایک
۱ نظر

رفیق مهربان و یار همدم
همه کس دوست می‌دارند و من هم
حدیث عشق اگر گویی گناه است
گناه اول ز حوا بود و آدم
گرفتار کمند ماه رویان
نه از مدحش خبر باشد نه از ذم
چو دست مهربان بر سینه‌ی ریش
به گیتی در ندارم هیچ مرهم
بگردان ساقیا جام لبالب
بیاموز از فلک دور دمادم
اگر دانی که دنیا غم نیرزد
به روی دوستان خوش باش و خرم
غنیمت دان اگر دانی که هر روز
ز عمر مانده روزی می‌شود کم
منه دل بر سرای عمر سعدی
که بنیادش نه بنیادیست محکم
برو شادی کن ای یار دل افروز
چو خاکت می‌خورد چندین مخور غم
از زبان علیرضا افتخاری درباره‌ی این اجرا:
اگر از بنده فقط آواز رفیق مهربان و یار همدم به همراه نی استاد محمد موسوی بیادگار باقی میماند برای همیشه کافی بود و نیازی به خواندن آوازی دیگر نبود. این اجرا را به استاد شجریان دادم و بعدها گفت تا ۴ صبح بارها آنرا شنیدم و اشک ریختم. بقول شاعری که می‌فرمایند:
من نه آنم که دو صد نکته‌ی رنگین گویم
من چو فرهاد یکی گویم و شیرین گویم
خیلی از عاشقان با این آواز گریه کردند.
در آن زمان اساتید گفتند جوانی آمده که می‌تواند دلهای عاشق را تسلی دهد، اما غریبی و تنهایی من در شهر تهران فکرم را سخت تحت الشعاع قرار می‌داد.
می‌خواهم بگویم بدون کمک و راهنما ممکن نیست جوان ها به سر منزل مقصود برسند.
این آواز شرح حال جوانی امثال بنده و آوارگی‌هایی باشد که در بی‌کسی و تنهایی در شهری غریب کشیده‌ام.
سحر بلبل حکایت با صبا کرد
که عشق روی گل با ما چه‌ها کرد
من از بیگانگان هرگز ننالم
که با من هر چه کرد آن آشنا کرد
غنیمت دان اگر دانی که هر روز
ز عمر مانده روزی می‌شود کم
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد

موسیقی و هنر