love in class B

۰ نظر گزارش تخلف
AYGIN
AYGIN

پارت هفتم:
بعد اومدم برم بیرون که چشمم افتاد به یه تابلو به زیر تخت بود.کشیدمش بیرون.عکس یه دختر با موهای طلایی و چشمای آبی بود و داشت با اون لبای قرمزش میخندید.تابلو رو برگردوندم.پشت عکس نوشته بود:
((دلم برات تنگ شده دِولین))
دِولین خر کی بود دیگه.تابلو رو گذاشتم سر جاش.پا شدم که برم اما وقتی رومو برگردوندم دیدم جونگین با قیافه برزخی داره بهم نگاه میکنه.به زور آب دهنمو قورت دادم.
-میبینم فضولیم به صفاتت اضافه شده.
-من...من..من.....
-آره میدونم تو اومدی بیای بیرون که چشمت خورد به این و احساس فضولیت تحریک شد و برش داشتی.
-گمشو برو بیرون
انگار پاهام سفت به زمین چسبیده بود.
-مگه نمیگم بیرون
تا حالا کسی باهام اینجوری حرف نزده بود.حرفم میزد بلایی سرش میاوردم که مرغای آسمون به حالش گریه کنن.ولی نمیدونم چرا الان لال شده بودم.
این دفعه داد زد:
-گمشو بیررروووووووون
نه نه من نباید گریه میکردم ولی دیگه دیر شده بود.دستمو گذاشتم رو چشمام از از اتاق اومدم بیرون و با سرعت از پله ها اومدم پایین.در خونشون رو باز کردم و دویدم سمت خونه.کلید یدکی رو از زیر گلدون درآوردم و رفتم تو.رفتم تو اتاقم و درو محکم بستم و خودمو پرت کردم رو تخت.دلم کیونگو میخواست که با حرفاش بهم آرامش بده.انگاری همون لحظه خدا حرفمو شنید.کیونگسو در اتاقو آروم باز کرد و اومد تو.
-چیشدی اونسو
-داداشی من کاری نکردم
نشست کنارموگفت:
-تعریف کن ببینم چی شده
-وقتی از اتاقش رفت بیرون منم اومدم بیام بیرون ولی چشمم افتاد به تابلویی که زیر تختش بود.کنجکاو شدم ببینم چیه.نمیدونم عکس یه دختر بود اصن بهش توجهی نکردم و گذاشتمش سر جاش.اومدم بیام بیرون که دیدم عین گاومیش که رنگ قرمز میبینه داره نگام میکنه.
-خب اونسویی این تقصیر خودتم بود ولی اون نباید اینجوری باهات رفتار میکرد
-وا!خب مگه اون چی بود که اینجوری داد زد.اصن ولش کن.پس فردا خودم تو مدرسه پوزشو به خاک میمالم.
-یا!اونسویا نری کاری کنی به جرم قتل اعدامت کنن
-نه نترس میگم تو گفتی بکشمش

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

love in class B

۳ لایک
۰ نظر

پارت هفتم:
بعد اومدم برم بیرون که چشمم افتاد به یه تابلو به زیر تخت بود.کشیدمش بیرون.عکس یه دختر با موهای طلایی و چشمای آبی بود و داشت با اون لبای قرمزش میخندید.تابلو رو برگردوندم.پشت عکس نوشته بود:
((دلم برات تنگ شده دِولین))
دِولین خر کی بود دیگه.تابلو رو گذاشتم سر جاش.پا شدم که برم اما وقتی رومو برگردوندم دیدم جونگین با قیافه برزخی داره بهم نگاه میکنه.به زور آب دهنمو قورت دادم.
-میبینم فضولیم به صفاتت اضافه شده.
-من...من..من.....
-آره میدونم تو اومدی بیای بیرون که چشمت خورد به این و احساس فضولیت تحریک شد و برش داشتی.
-گمشو برو بیرون
انگار پاهام سفت به زمین چسبیده بود.
-مگه نمیگم بیرون
تا حالا کسی باهام اینجوری حرف نزده بود.حرفم میزد بلایی سرش میاوردم که مرغای آسمون به حالش گریه کنن.ولی نمیدونم چرا الان لال شده بودم.
این دفعه داد زد:
-گمشو بیررروووووووون
نه نه من نباید گریه میکردم ولی دیگه دیر شده بود.دستمو گذاشتم رو چشمام از از اتاق اومدم بیرون و با سرعت از پله ها اومدم پایین.در خونشون رو باز کردم و دویدم سمت خونه.کلید یدکی رو از زیر گلدون درآوردم و رفتم تو.رفتم تو اتاقم و درو محکم بستم و خودمو پرت کردم رو تخت.دلم کیونگو میخواست که با حرفاش بهم آرامش بده.انگاری همون لحظه خدا حرفمو شنید.کیونگسو در اتاقو آروم باز کرد و اومد تو.
-چیشدی اونسو
-داداشی من کاری نکردم
نشست کنارموگفت:
-تعریف کن ببینم چی شده
-وقتی از اتاقش رفت بیرون منم اومدم بیام بیرون ولی چشمم افتاد به تابلویی که زیر تختش بود.کنجکاو شدم ببینم چیه.نمیدونم عکس یه دختر بود اصن بهش توجهی نکردم و گذاشتمش سر جاش.اومدم بیام بیرون که دیدم عین گاومیش که رنگ قرمز میبینه داره نگام میکنه.
-خب اونسویی این تقصیر خودتم بود ولی اون نباید اینجوری باهات رفتار میکرد
-وا!خب مگه اون چی بود که اینجوری داد زد.اصن ولش کن.پس فردا خودم تو مدرسه پوزشو به خاک میمالم.
-یا!اونسویا نری کاری کنی به جرم قتل اعدامت کنن
-نه نترس میگم تو گفتی بکشمش